«جان
ویک / John Wick» گونه ای از اکشن هیجان آور است که به ندرت این روزها
میتوان روی پرده سینماها دید. نسل این ژانر پرطرفدار، که در دوران اوجش
افرادی چون استالونه و شوارزنگر طلایهدارانش بودند، در طول دو دهه گذشته
رو به انقراض رفته است. هر از گاهی، فیلمی مانند «یورش/ The Raid» (یا
دنباله بزرگتر و بهترش «یورش ۲/The Raid 2») برای راضی کردن طرفدارانی، که
عاشق خشونت از درجه R هستند، ساخته میشود ولی گرایش در حال افزایش مردم
به اکشن PG-13 و ظهور تصورسازی کامپیوتری منجر به منسوخ شدن مکتب قدیمی
خشونت سینمایی شدهاند. بعد، ناگهان برای روشن کردن مجدد شعله این گونه
فیلمها سر و کله کیانو ریوزی پیدا میشود که حضورش در این ژانر بعید است.
این فیلم میتواند برای آنهایی، که برای دیدن یک اکشن بی قید و بند له له
میزنند، بهترین فیلم فصل پاییز باشد.
صحبت
چندانی درباره فیلمنامه نمیتوان کرد، اما این را میتوان گفت که ماجرای
فیلم حول یک داستان انتقامگیری میچرخد. فیلمهایی از این دست روایت چندان
عمیقی ندارند، بلکه بیشتر روی هدایت قهرمان فیلم از میان مجموعه ای از
آدمهای بد بسیار قدرتمند تا رویارویی رخ به رخ او با رئیس بزرگ تمرکز
میکنند. به نوعی این فیلم را میتوان نوعی بازی کامپیوتری خواند. بنابراین
جای تعجب ندارد اگر بگوییم که «جان ویک» خویشاوند تجاری بازی کامپیوتری
«روز تسویه حساب ۲/Payday 2» است. هنگام صحبت درباره «جان ویک» میتوان به
فیلمهای سینمایی زیادی از این دست، که قبلاً ساخته شدهاند، اشاره کرد اما
بیشتر از همه نسخه «تقاص / Payback» با بازی مل گیبسون را به یادم
میآورد. ریوز در نقش شخصیت همنام فیلم ظاهر میشود. آدمکش سابقی، که وقتی
ماشینش و سگش توسط جوجه خلافکاری به نام آیوسف تاراسوف (با بازی الفی آلن)
ربوده و کشته میشوند، از بازنشستگی در میآید. آیوسف پسر رئیس قبلی ویک،
ویگو تاراسوف (با بازی میکل نیکویست) است. مسیر منتهی به این پدر و پسر،
ویک را وادار به رویارویی با گروهی از اوباش متشکل از دوستان، همکاران و
دشمنان قدیمی میکند که نقش برخی از آنها را بازیگرانی مانند ویلم دافو،
آدرین پالیکی، جان لگوییزامو و یان مک شین ایفا میکنند.
مهمترین
نقطه قوت «جان ویک»، حرکت بی وقفهاش است. فیلم زمان خفته زیادی ندارد.
تنفسهایی هر چند وقت یک بار در فیلم دیده میشوند مثلاً چند صحنه جالب که
در هتلی رخ میدهند که در آن مهمانان اجازه ندارند درباره کار صحبت کنند.
(معلوم میشود که نقض این قانون عواقب وخیمی به همراه دارد). با این حال،
«جان ویک» عمدتاً میداند که چی هست و بابت این موضوع اصلاً هم شرمنده
نیست. «جان ویک» اکشنی پرشور است که اصلاً وانمود نمیکند که میخواهد چیز
دیگری باشد. در فیلم شاهد گفتگوی کوتاهی درباره کارما و خداوند هستیم که
البته نه عمیق و نه طولانی است.
به جهات فراوانی، ریوز انتخاب بی عیب و نقضی برای این نقش است. ویک را میبینیم که در ماتم از دست دادن همسرش نشسته است. بنابراین وقتی سراغ کارش میرود عواطفش سرخورده و البته سر جای خود هستند. ریوز قبلاً هرگز در چنین نقشی بازی نکرده بود؛ حضور او روی پرده همواره قدرتمندترین دارایی وی بوده و اینجا نیز این ادعا درست از آب در آمده است.
ویک
بیشتر شبیه قدرت طبیعت است تا یک شخصیت کاملاً تحقق یافته. ریوز آن قدر
سابقه دارد که بیننده را با خود همداستان کند، اما مانند «برابرسازِ / The
Equalizer» دنزل واشنگتن گذشتهاش تار است. بازیگران مکمل به خوبی انتخاب
شدهاند، میکل نیکویست نقش تبهکاری که هنگام عصبانیت کف از دهانش بیرون
میریزد را خوب بازی کرده و آدرین پالیکی به شخصیت بیوه ای که، شوهرش را
کشته است، کمی چاشنی جذابیت س*ک*سی افزوده است.
اعتراض دیگرم (که البته اعتراض بزرگی نیست) به نمایش «جان ویک»، فلاش فورواردی است که در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم؛ این نه تنها چیزی به پیشرفت روایی فیلم اضافه نمیکند، بلکه اطلاعات زیادی درباره چگونگی اتمام فیلم به بیننده میگوید. با جلو رفتن داستان فیلم این فلش فوروارد همیشه در ذهنمان باقی میماند؛ این اقدام کارگردان باعث انحراف غیرضروری فیلم میشود.
فیلم
توسط دو بدلکار/تنظیم کننده سابق به نامهای دیوید لیچ و چاد استاهلسکی
کارگردانی شده است (طبق قوانین صنف کارگردانان آمریکا، تنها استاهلسکی باید
عنوان کارگردان را داشته باشد). آنها درک خوبی از نحوه فیلمبرداری از یک
نبرد دارند و هرگز به درد کاتهای خیلی سریع که صحنه اکشن را به کاغذ
رنگیهای بصری تنزل میدهند، گرفتار نمیشوند. شلیکها در «جان ویک» کوتاه و
وحشیانه هستند و چند نبرد تن به تن تا ابد ادامه نمییابند. یک تعقیب و
گریز با ماشین وجود دارد که البته کوتاه و شیرین است. لیچ و استاهلسکی را
شاید نتوان در فهرست کوتاه کارگردانهای نامزد ساخت اقتباس بعدی از
داستانهای جین آستن گنجاند، اما وقتی صحبت فیلمهای اکشن در میان باشد این
دو کارشان را خوب بلدند.