«قمارباز»
یک بازسازی تر و تمیز و با کیفیت از فیلمی خوب با همین نام محصول سال ۱۹۷۴
با هنرنمایی «جیمز کان» در نقش یک پروفسور دانشگاه که خورهی شرطبندی پای
میزهای پوکر کازینوهای مختلف بود است. اینجا،«مارک والبرگ» به خوبی
توانسته شخصیتی دو وجهی را که نیمهای شوخ طبع و بامزه و نیمهای جدی،
مصمم، طماع و سودجو دارد را خلق کند که قناعت برای او معنایی ندارد و به
قول معروف دوست دارد هر چیزی را تا آخرش ادامه دهد. بر خلاف آن نسخهی
قدیمی، این نسخه باید سود خوبی را هم نصیب کمپانی پارامونت کند.دقیقاً ۴۰
سال پس از اکران قسمت اصلی، «ایروین وینکلر» و «رابرت چارتوف» با دیگر
همکارانشان همراه شدهاند تا دوباره یک قسمت دیگر از آن «قمارباز» مشهور
بسازند که هرچند داستان این قسمت به اندازهی فیلم اصلی انقلابی و بدیع
نیست اما یادآور خاطرات خوب پارامونت از فیلم خوبش در دههی ۷۰ است.
«جیمز
توباک»، که فیلمنامهی قسمت اصلی اولین کار او بود، اینجا در کنار
نویسندهی این قسمت یعنی «ویلیام موناهان» به عنوان تهیهکنندهی اجرایی
حضور دارد، موناهانی که از خیابانهای نیویورک به نویسندگی فیلمی که در
آسیا رقم میخورد [اشاره به فیلم «یک مشت دروغ/Body Of Lies» اثر ریدلی
اسکات] رسیده و حالا هم فیلمی که جنوب کالیفرنیا رقم میخورد را نویسندگی
کرده است، با هوشمندی توانسته مشخصه اصلی شخصیتهای قصههایش یعنی روان
گسیختگی را اینجا هم بکار ببندد. گفتهی بیپرده و بیتعارف پدربزرگ لب موت
و ثروتمندش در ابتدای فیلم که میگوید او هیچ ارثی نخواهد برد، جیم بنت
(با بازی «مارک والبرگ») را سریعاً به شخصی تبدیل میکند بدون هیچ ملاحظه و
دقتی دست به ریسکهای بزرگ و خطرناک میزند. او که در یک تفرجگاه ساحلی
درجه یک متعلق به فردی به نام آقای لی (با بازی «اَلوین اینگ») در یک
شرطبندی برنده میشود، از آن موقع به بعد هیچوقت این کار را کنار
نمیگذارد، شرطهایش را دو برابر میکند و برنده هم میشود تا اینکه
ناگهان، او همهچیزش را میبازد، چیزی که شاید به خاطر ولع و اشتیاق بیش از
حد او برای پیروزی است.
بیباکی
جیم وقتی مشخص میشود که سخاوت مادر عصبانیاش به پایان میرسد، اما او
بازتابی از تفکر برای فرار از این مصیبت در ذهنش پدیدار میشود. این مرد
همواره ریسکپذیر، که اکنون زندگی روی بدی به او نشان داده است، یک کار
روزانه به عنوان دستیار یک پروفسور ادبیات پیدا میکند. او در کنار
دانشآموزانش در سالن کنفرانس و در زمانی که به آنها آثار شکسپیر را آموزش
میدهد تا احساساتشان را در مسیرهای گستاخانه برانگیزد، بسیار معمولی اما
جنگجو و زرنگ جلوه میکند. سه تا از دانشآموزانش، که همگی از دانشآموزان
برجسته در موارد مختلف هستند، به او علاقهمند میشوند، دکستر (با بازی
«اِموری کوهن») که یک تنیسباز بی ادعا و خاکی است، لامار (با بازی «آنتونی
کلی») که یک ستارهی بسکتبال است و به صورت آماتور بازی میکند اما بزودی
قرار است به یک تیم حرفهای برود، و اِیمی (با بازی «بِرای لارسون»)، که
تنها دانشآموز ممتاز کلاس او در نویسندگی است.
جیم
میگوید: ” اگه تو نابغه نیستی، لازم هم نیست باشی دادا”، او خودش هم چیز
خاصی در بساط ندارد، به جز رمانی که چندسال پیش منتشر کرده است. عرض اندام
کردن به ایمی چیزی است که جیم شاید در نظر دارد، او ایمی را طوری
برمیانگیزد که انگار ایمی به او علاقهمند است، تا جایی که آنها دست به
سفری کوتاه در دل صحرا میزنند، سفری که متاسفانه، در پایان به چند کازینوی
هندی ختم میشود، جایی که جیم دوباره به عامل بدبختیاش علاقهمند میشود،
و او را درگیر یک خطر دیگر میکند. تغییر یافتن شخصیت زن اصلی داستان از
آن زن با ظاهر نامتعارفش در آن نسخهی اصلی که با بازی «لارن هیوستون»
همراه بود به یک دانشآموز که معلمش مایل به برقراری رابطه با او است یکی
از پیشرفتهای فیلمنامهی موناهان است. از جهات دیگر فیلمنامه به دلیل
داشتن تعدادی دیالوگ قلمبه سلمبه و فلسفی که یکی از سردستههای زیرزمینی
سرد و گرم چشیده با بازی «جان گودمن» بر زبان میآورد هم قابل توجه است.
با
سپری شدن روزها، قمارباز قصهی ما مجبور به انجام کاری میشود که فکرش را
نمیکرد، او باید بر لامار آسیب پذیر تکیه کند و از او بخواهد تا نتیجهی
یک بازی بسکتبال را تغییر دهد. حتی بعد از آن، هنوز چیزی تمام نشده، و
موناهان و کارگردان فیلم «روپرت وایات» یک تصمیم دیگر گرفتهاند که بیشتر
به دل تماشاگران خوش خواهد آمد، کاری که کارگردان قسمت اصلی «کارل ریژ» با
آن پایانبندی خونینش موفق به انجام آن نشد. تقریباً در تمامی صحنهها،
والبرگ در نقش اصلی هنرنمایی میکند و شخصیتش را مصمم و با سماجت میسازد.
بیتعارف، برخی اوقات که شیطنتش گل میکند، با هیچکس رودربایستی ندارد، حتی
با خودش، و با دانشآموزان برگزیدهاش بر خلاف پدربزرگ و مادرش بدون
سانسور و به قول معروف خودمانی صحبت میکند.اشتیاق زیاد او نسبت به
قماربازی چیزی است که در او فطری به نظر نمیآید، دلایلی که پشت این علاقه
یا به بیان بهتر اعتیاد او به قماربازی است به درستی توضیح داده نمیشود
اما میتوان حدس زد چیزی خانوادگی و یا احساسی است
به
همین منوال، جیم در مقام یک شخصیت دستنیافتنی باقی میماند، کسی که شما
برای تائیدش بیشتر از حد معمول سرتان را تکان خواهید داد. نقشهای مکمل به
خوبی از آب در آمدهاند، از گودمن در نقش یک سردستهی زیرزمینی و بازی خوب
لانگ در نقش یک مادر به ظاهر سفت و سخت گرفته تا بازی هوشمندانهی لارسون
در نقش یک دانشآموز درخشان و بیپروا، کلی در نقش یک ستارهی بااستعداد
اما سوالبرانگیز و ویلیامز در نقش یک خلافکار خوشزبان و چندکاره همگی خوب
هستند. عوامل فنی و ظاهری در سطح بالا و خوبی قرار دارند، هرچند که
آهنگها و موسیقیهایی که میان صحنههای مختلف پخش میشونند سهلانگارانه و
غیرقابل قبول هستند.
منبع ترجمه نقد: نقد فارسی