«جان
ویک / John Wick» گونه ای از اکشن هیجان آور است که به ندرت این روزها
میتوان روی پرده سینماها دید. نسل این ژانر پرطرفدار، که در دوران اوجش
افرادی چون استالونه و شوارزنگر طلایهدارانش بودند، در طول دو دهه گذشته
رو به انقراض رفته است. هر از گاهی، فیلمی مانند «یورش/ The Raid» (یا
دنباله بزرگتر و بهترش «یورش ۲/The Raid 2») برای راضی کردن طرفدارانی، که
عاشق خشونت از درجه R هستند، ساخته میشود ولی گرایش در حال افزایش مردم
به اکشن PG-13 و ظهور تصورسازی کامپیوتری منجر به منسوخ شدن مکتب قدیمی
خشونت سینمایی شدهاند. بعد، ناگهان برای روشن کردن مجدد شعله این گونه
فیلمها سر و کله کیانو ریوزی پیدا میشود که حضورش در این ژانر بعید است.
این فیلم میتواند برای آنهایی، که برای دیدن یک اکشن بی قید و بند له له
میزنند، بهترین فیلم فصل پاییز باشد.
صحبت
چندانی درباره فیلمنامه نمیتوان کرد، اما این را میتوان گفت که ماجرای
فیلم حول یک داستان انتقامگیری میچرخد. فیلمهایی از این دست روایت چندان
عمیقی ندارند، بلکه بیشتر روی هدایت قهرمان فیلم از میان مجموعه ای از
آدمهای بد بسیار قدرتمند تا رویارویی رخ به رخ او با رئیس بزرگ تمرکز
میکنند. به نوعی این فیلم را میتوان نوعی بازی کامپیوتری خواند. بنابراین
جای تعجب ندارد اگر بگوییم که «جان ویک» خویشاوند تجاری بازی کامپیوتری
«روز تسویه حساب ۲/Payday 2» است. هنگام صحبت درباره «جان ویک» میتوان به
فیلمهای سینمایی زیادی از این دست، که قبلاً ساخته شدهاند، اشاره کرد اما
بیشتر از همه نسخه «تقاص / Payback» با بازی مل گیبسون را به یادم
میآورد. ریوز در نقش شخصیت همنام فیلم ظاهر میشود. آدمکش سابقی، که وقتی
ماشینش و سگش توسط جوجه خلافکاری به نام آیوسف تاراسوف (با بازی الفی آلن)
ربوده و کشته میشوند، از بازنشستگی در میآید. آیوسف پسر رئیس قبلی ویک،
ویگو تاراسوف (با بازی میکل نیکویست) است. مسیر منتهی به این پدر و پسر،
ویک را وادار به رویارویی با گروهی از اوباش متشکل از دوستان، همکاران و
دشمنان قدیمی میکند که نقش برخی از آنها را بازیگرانی مانند ویلم دافو،
آدرین پالیکی، جان لگوییزامو و یان مک شین ایفا میکنند.
مهمترین
نقطه قوت «جان ویک»، حرکت بی وقفهاش است. فیلم زمان خفته زیادی ندارد.
تنفسهایی هر چند وقت یک بار در فیلم دیده میشوند مثلاً چند صحنه جالب که
در هتلی رخ میدهند که در آن مهمانان اجازه ندارند درباره کار صحبت کنند.
(معلوم میشود که نقض این قانون عواقب وخیمی به همراه دارد). با این حال،
«جان ویک» عمدتاً میداند که چی هست و بابت این موضوع اصلاً هم شرمنده
نیست. «جان ویک» اکشنی پرشور است که اصلاً وانمود نمیکند که میخواهد چیز
دیگری باشد. در فیلم شاهد گفتگوی کوتاهی درباره کارما و خداوند هستیم که
البته نه عمیق و نه طولانی است.
به جهات فراوانی، ریوز انتخاب بی عیب و نقضی برای این نقش است. ویک را میبینیم که در ماتم از دست دادن همسرش نشسته است. بنابراین وقتی سراغ کارش میرود عواطفش سرخورده و البته سر جای خود هستند. ریوز قبلاً هرگز در چنین نقشی بازی نکرده بود؛ حضور او روی پرده همواره قدرتمندترین دارایی وی بوده و اینجا نیز این ادعا درست از آب در آمده است.
ویک
بیشتر شبیه قدرت طبیعت است تا یک شخصیت کاملاً تحقق یافته. ریوز آن قدر
سابقه دارد که بیننده را با خود همداستان کند، اما مانند «برابرسازِ / The
Equalizer» دنزل واشنگتن گذشتهاش تار است. بازیگران مکمل به خوبی انتخاب
شدهاند، میکل نیکویست نقش تبهکاری که هنگام عصبانیت کف از دهانش بیرون
میریزد را خوب بازی کرده و آدرین پالیکی به شخصیت بیوه ای که، شوهرش را
کشته است، کمی چاشنی جذابیت س*ک*سی افزوده است.
اعتراض دیگرم (که البته اعتراض بزرگی نیست) به نمایش «جان ویک»، فلاش فورواردی است که در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم؛ این نه تنها چیزی به پیشرفت روایی فیلم اضافه نمیکند، بلکه اطلاعات زیادی درباره چگونگی اتمام فیلم به بیننده میگوید. با جلو رفتن داستان فیلم این فلش فوروارد همیشه در ذهنمان باقی میماند؛ این اقدام کارگردان باعث انحراف غیرضروری فیلم میشود.
فیلم
توسط دو بدلکار/تنظیم کننده سابق به نامهای دیوید لیچ و چاد استاهلسکی
کارگردانی شده است (طبق قوانین صنف کارگردانان آمریکا، تنها استاهلسکی باید
عنوان کارگردان را داشته باشد). آنها درک خوبی از نحوه فیلمبرداری از یک
نبرد دارند و هرگز به درد کاتهای خیلی سریع که صحنه اکشن را به کاغذ
رنگیهای بصری تنزل میدهند، گرفتار نمیشوند. شلیکها در «جان ویک» کوتاه و
وحشیانه هستند و چند نبرد تن به تن تا ابد ادامه نمییابند. یک تعقیب و
گریز با ماشین وجود دارد که البته کوتاه و شیرین است. لیچ و استاهلسکی را
شاید نتوان در فهرست کوتاه کارگردانهای نامزد ساخت اقتباس بعدی از
داستانهای جین آستن گنجاند، اما وقتی صحبت فیلمهای اکشن در میان باشد این
دو کارشان را خوب بلدند.
این
روزها به نظر می رسد تقریباً همه چیز بر اساس یک کمیک بوک ساخته شده باشد و
درونمایه ی سینمایی حاصله همیشه ارزش تلاشی که برای اقتباس آن به کار برده
شده را ندارد. قطعاً «هرکولس» یک شکست پرهزینه و عظیم است، اثری که عناصر
مشغول کننده ی بصری زیادی دارد اما از نظر احساسی فلج است. فیلم در حالیکه
از برانگیختن ذره ای توجه و علاقه ی فردی عاجز می ماند تماشاگر را با جلوه
های ویژه ی کامپیوتری بی پایان خود خسته می کند. کارگردان فیلم «برت رتنر»
همیشه به بکار بستن جلوه های بصری شناخته شده بوده اما حتی برای او هم این
فیلم نشان دهنده ی گامی اشتباه است زیرا عامل حیرت برانگیز و هیجان آور در
آن به نوعی خنثی و الکن از کار درآمده است.
اگر
بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم باید بگوئیم «هرکولس» از طرح اولیه ی جذابی
برخوردار است گرچه از این جذابیت استفاده ی چندانی نشده است. در این جهان
ممکن است خدایانی وجود داشته باشند یا نباشند – تا اینجای مسئله مبهم است و
هیچ یک از خدایان شخصاً حضور پیدا نمی کنند – اما هرکولس (با نقش آفرینی
«دواین جانسون» در بهترین حالت تشابه بدنی به «آرنولد شوارتزنگر») پسر زئوس
نیست. در واقع او یک یتیم است. شهرت او به عنوان یک نیمه خدا طی سال ها
کسب شده است و به او اجازه می دهد به عنوان یک مزدور که جایگاه و اعتبار
خود را معامله می کند، ثروتی به هم بزند. بله این فرضیه می توانست به
داستانی جذاب منتج شود اما این در صورتی بود که فیلم ساخته ی «ریدلی اسکات»
باشد نه شخصی مثل «برت رتنر». به جای آن در نهایت با این روبرو می شویم که
هرکولس و گروه پنج نفره ی دلشادش (چهار مرد و یک زن) موافقت می کنند تا به
لرد کوتیس تراسی (جان هرت) کمک کنند تا در یک جنگ داخلی علیه شورشیانی که
به سحر و جادو معروفند، بجنگند. هرکولس برای همکاری خود مبلغ دستمزی بالا
تعیین می کند، با دختر کوتیس ارجنیا (ربکا فرگوسن) نظر بازی می کند ، در یک
مجموعه تمرینات شرکت می کند و در نهایت راهی جنگ می شود. این جنگ شامل دو
نبرد عظیم می شود. بعد از نبرد دوم فیلم متوجه می شود که رگه های داستانی
زیادی هستند که به سرانجام نرسیده اند پس نتیجه ی آنها را به شکل یک خط
داستانی مغشوش نیم ساعته کنار هم می چیند که در مرز میان کمی ابلهانه بودن
تا کاملاً سبک سرانه بودن در رفت و برگشت است. به هرحال از آنجا که ما قرار
نیست زیاد نگران سیر منطقی وقایع باشیم، می توانیم به صندلی مان تکیه دهیم
و از چند صحنه ی جنگی دیگر هم لذت ببریم.
بخش
داستانی مربوط به شخصیت هرکولس، البته تا جایی که بتواند ادعای داشتن چنین
بخشی را بکند، او را از نقش یک مزدور سنگدل که تنها به پول اهمیت می دهد
به قهرمانی پایبند به اصول تبدیل می کند. صحنه هایی که در آنها هرکولس با
هیولاها – هیدراس، سربروس و بقیه – می جنگد به شکلی کلاهبرداری هستند. آنها
هیچ یک از تصاویری را که از افسانه هایی که درباره ی انسان یا خیالات او
نقل شده است را به نمایش نمی گذارند. نزدیک ترین وضعیت او برای جنگیدن با
یک موجود وحشی زمانی است که با سه گرگ مبارزه می کند. در کلیت خود این فیلم
بیشتر شبیه به ترکیبی از فیلم های «Conan the Barbarian» و «۳۰۰» شبیه است
(البته به خوبی هیچ کدام از آنها نیست) تا اینکه شباهتی به فیلمی مانند
«نبرد تایتان ها» داشته باشد.
گرچه
از نظر دلایل تجاری مشخص است که چرا «هرکولس» به دنبال رده بندی PG-13
بوده است، در سراسر صحنه ها دیده می شود که فیلمی با رده بندی R درون آن
وجود دارد که به شدت میل دارد خود را نشان دهد. هر دو فیلم «Conan the
Barbarian» و «۳۰۰» به دلیل نمایش روابط جنسی و خشونت در رده ی R قرار
داشتند اما لزوم قرار گرفتن در دسته ی PG-13 باعث شده تا «هرکولس» هردوی
این فاکتور ها را در کمترین شکل ممکن به نمایش بگذارد. من نمی توانم مدعی
شوم که اگر این فیلم پر از صحنه های خونین و اندام های برهنه بود لزوماً
اثر بهتری می شد اما احتمالاً سرگرم کننده تر از آب درمی آمد. «هرکولس»
فیلم طولانی ای نیست – کمتر از ۱۰۰ دقیقه است – اما لحظاتی وجود دارند که
فیلم با وجود همه ی اکشن خود حالتی کشدار پیدا می کند.
موجب
غافلگیری کسی نخواهد بود که جانسون با وجود اینکه در نقش شخصیت اصلی به
ماهیچه هایش کش و قوس مناسبی می دهد، اما نقش آفرینی به یادماندنی ای برجا
نمی گذارد. بیشتر همبازی هایش به جز دو نفر همگی به همان اندازه فراموش
شدنی هستند. «یان مک شین» فوق العاده یکبار دیگر یک نقش کوچک را (در این
فیلم یکی از اعضای گروه هرکولس) برعهده می گیرد و تصویری دیدنی از آن ارائه
می دهد. «روفوس سوول» که نقش دوست صمیمی هرکولس، اتولیکوس را بازی می کند
تصویری بسیار نزدیک به بازی «هریسن فورد» در نقش هان سولو (در فیلم های
«جنگ ستارگان») به نمایش می گذارد. «جان هرت» یا «جوزف فینس» هیچ کدام
شخصیت شرور تأثیر گذاری را ارائه نمی دهند با اینحال «پیتر مولان» که در
نقش نوکری گیر افتاده است، کاملاً قابل تنفر است.
به
نظر می رسد «هرکولس» به ذائقه ی پسران گروه سنی ۱۰ تا ۱۴ سال که کاری برای
آنها بهتر از این نیست که چیزهایی را که معمولاً در بازی های ویدئویی می
بینند روی پرده ی بزرگ سینما تماشا کنند، خوش بیاید. من فیلم را به صورت دو
بعدی دیده ام و نمی توانم نظری بدهم که ۳ بعدی آن بهتر است یا خیر، گرچه
تصور چنین چیزی مشکل است. اگر جانسون امیدوار بود که این نقش فرصتی
استثنایی و راه گشا برای او باشد، بایستی تلاش خود را از سر بگیرد. شاید
فیلم در زدودن خصوصیات افسانه ای از شخصیت اصلی خود حالتی سرگرم کننده
داشته باشد اما به جز این نکته نمی داند چه باید بکند و ۹۰ دقیقه دیگر در
همین راستا ادامه می دهد و پیش می رود.
فیلم انیمیشن «قهرمان بزرگ ۶» تولید دیزنی در هفته اول اکران در آمریکای شمالی با اختلاف کم «در میان ستارگان» تازه ترین ساخته کریستوفر نولان را شکست داد و پرفروش ترین فیلم شد.
بنابر گزارش سینما باکس به نقل از هنرآنلاین، انیمیشن «قهرمان بزرگ ۶» (Big Hero 6) از جمعه تا یکشنبه در ایالات متحده و کانادا ۵۶.۲ میلیون دلار به دست آورد. این در حالی است که درام فضایی «در میان ستارگان» (Interstellar) تا پایان روز یکشنبه ۴۷.۵ میلیون دلار فروخت.
فیلم جدید نولان از پنجشنبه غروب به طور محدود و از جمعه صبح به طور گسترده در آمریکای شمالی اکران شد.
برای چهارمین بار در تاریخ فروش فیلمها در آمریکای شمالی، دو فیلم در هفته اول اکران بیش از ۵۰ میلیون دلار فروختند. در ژوئن ۲۰۱۳ فیلم انیمیشن «دانشگاه هیولاها» با ۸۲.۴ میلیون دلار کار خود را شروع کرد و همان هفته «جنگ جهانی زد» با ۶۶.۴ میلیون دلار شروع شد. «ماداگاسکار ۳: تحت تعقیب در اروپا» سال ۲۰۱۲ در همان هفتهای با ۶۰.۳ میلیون دلار افتتاح شد که «پرومتئوس» با حدود ۵۱ میلیون دلار کارش را شروع کرد. و در ۲۰۰۸، «تحت تعقیب» در هفته اول اکران ۵۱ میلیون دلار فروخت و همان هفته «وال-ای» با ۶۳ میلیون دلار افتتاح شد.
با وجود فروش موفق «قهرمان بزرگ ۶» و «در میان ستارگان» در هفته اول اکران، مجموع فروش فیلمها در مقایسه با سال گذشته این هفته، حدود ۷ درصد کمتر بود. مجموع فروش فیلمها از ابتدای سال ۲۰۱۴ تاکنون نیز در مقایسه با سال گذشته ۳.۸ درصد کمتر است. با این حال، استودیوها و تحلیلگران میگویند فصل تعطیلات پیش رو میتواند به فروش بلیت در ایالات متحده و کانادا کمک کند و باعث شد مجموع فروش فیلمها تقریبا با رکورد ۱۰.۹ میلیارد دلاری که سال گذشته حاصل شد، یکی باشد.
«قهرمان بزرگ ۶» که با هزینهای حدود ۱۶۵ میلیون دلار ساخته شده، اقتباسی از یک کتاب مصور نه چندان معروف انتشارات مارول است. فیلم عمدتا توجه تماشاگران جوانتر و خانواده ها را جلب. حدود ۵۸ درصد تماشاگران «قهرمان بزرگ ۶» در هفته اول اکران ۲۵ سال به پایین و ۷۰ درصد آنها خانواده بودند.
منتقدان
و تماشاگران از فیلم استقبال کردهاند. تماشاگران در وبسایت سینما اسکور
به فیلم درجه A دادهاند و در وبسایت راتن تومیتوز نیز ۹۱ درصد آرای
منتقدان مثبت بوده است.
انیمیشن کامپیوتری «قهرمان بزرگ ۶» اولین فیلمی است که دیزنی پس از خرید
شرکت مارول اینترتینمنت در سال ۲۰۰۹، از روی شخصیتهای قصه های مصور این
شرکت ساخته است.
این فیلم که مضمونی ژاپنی دارد و اولین بار در افتتاحیه این دوره جشنواره توکیو روی پرده رفت، در شهر خیالی سن فرانسوکیو ساخته شده است و درباره پسری جوان به نام هیرو هامادا (با صدای رایان پاتر) است. او یک نابغه شیفته روبات است که وقتی برادر بزرگش تاداشی (دانیل هنی) در یک حادثه جان خود را از دست میدهد، از پا درمیآید.
بی مکس (اسکات آدسیت) یک روبات بادی است که تاداشی پیش از مرگ روی آن کار میکرد. او طوری طراحی شده که مراقب آدمهای مریض باشد و برای همین حضورش در کنار نوجوان افسرده باعث کمک به اوست. هیرو و بیمکس با کمک شش دوست راهی ماموریتی خطرناک میشوند تا سارق آخرین مخلوق هیرو را پیدا کنند: میکروروباتهایی که میتوانند خود را به هر شکلی دربیاورند و از راه تلهپاتی قابل کنترل هستند.
جیمی چانگ (بجای گوگو تاماگو)، دیمن وینز جونیر (واسابی)، جنسیس رودریگز (هانی لمون) و تی. جی. میلر (فرد) از دیگر صداپیشههای «قهرمان بزرگ ۶» هستند. این فیلم را دان هال (وینی پو) و کریس ویلیامز (بولت) کارگردانی کرده اند.
دیزنی سال گذشته انیمیشن بسیار موفق «یخ زده» را روانه سینماها کرد که با بیش از ۱.۲ میلیارد فروش در دنیا پرفروشترین فیلم انیمیشن تاریخ سینما شد.
در همین حال، فیلم تقریبا سه ساعته نولان بیشتر تماشاگران مسنتر را مجذوب خود کرد. ۷۵ درصد سینماروها ۲۵ سال به بالا بودند.
«در میان ستارگان» داستان چهار فضانورد را به تصویر میکشد که وقتی مشکلات اکولوژیکی زمین را در آستانه نابودی قرار میدهد، برای پیدا کردن یک سیاره قابل سکونت، با گذر از یک کرم چاله به کهکشانی دیگر سفر میکنند.
متیو مکاناهی نقش یک مهندس و خلبان را بازی میکند. آن هاتاوی، جسیکا چستین، کیسی افلک، الن برستین، جان لیتگو، وس بنتلی، بیل اروین، مکنزی فوی، تافر گریس و مایکل کین دیگر بازیگران «در میان ستارگان» هستند. این فیلم تولید مشترک پارامونت پیکچرز و برادران وارنر است.
۱۳.۴ میلیون دلار از مجموع فروش هفته اول «در میان ستارگان» در آمریکای شمالی در سینماهای آیمکس حاصل شد. از سوی دیگر این فیلم در هفته اول اکران در سطح بینالمللی حدود ۸۰ میلیون دلار دیگر فروخت و با حساب بازار آمریکای شمالی، مجموع فروش جهانی خود در هفته اول اکران را به ۱۳۲.۳ میلیون دلار رساند.
تماشاگران در سینمااسکور به فیلم جدید نولان درجه B+ دادهاند و فیلم در راتن تومیتوز ۷۳ درصد آرای مثبت منتقدان را به دست آورده است.
خیلیها «در میان ستارگان» را با درام فضایی سهبعدی «جاذبه» به کارگردانی آلفونسو کوارون مقایسه میکنند که اکتبر ۲۰۱۳ با رقم فوقالعاده ۵۵.۶ میلیون دلار کار خود را شروع کرد و رکورددار فروش افتتاحیه یک فیلم اکران شده در ماه اکتبر است.
«دختر از دست رفته» به کارگردانی دیوید فینچر در ششمین هفته اکران با ۶.۱ میلیون دلار در رده سوم جدول فروش فیلمها در آمریکای شمالی قرار گرفت. فیلم ترسناک «اویجا» و «خشم» با بازی برد پیت به ترتیب فیلم های چهارم و پنجم شدند.
سایر فیلمهای جدول ۱۰ فیلم پرفروش آخر هفته گذشته در آمریکا و کانادا که همگی از آثار اکران گرفته در چند هفته پیش هستند، به ترتیب عبارتند از «سنت وینسنت»، «خزنده شب»، «جان ویک»، «آلکساندر و روز نه چندان خوب و خیلی بد و افتضاح و وحشتناک» و «کتاب زندگی».
در حوزه نمایش محدود، «نظریه همه چیز» (The Theory of Everything) به کارگردانی جیمز مارش در هفته اول اکران در پنج سینما ۲۰۷ هزار دلار فروخت. متوسط فروش فیلم در هر سینما ۴۱.۴۰۰ هزار دلار بود که پس از «هتل بزرگ بوداپست»، «مرد پرنده ای» و «بچگی» چهارمین فروش افتتاحیه برتر یک فیلم اکران محدود در سال ۲۰۱۴ است.
فیلم زندگینامهای «نظریه همه چیز» درباره استفن هاوکینگ، فیزیکدان نظری، کیهانشناس و نویسنده بریتانیایی است و از آن به عنوان یکی از رقبای جدی فصل جوایز سینمایی یاد میشود.
ادی ردمین در این فیلم به نقش هاوکینگ ظاهر شده است که به اسکلروز جانبی آمیوتروفیک مبتلاست و توانایی انجام هیچنوع فعالیت حرکتی نیست. «نظریه همه چیز» از روی کتاب جین هاوکینگ همسر سابق هاوکینگ با عنوان «سفر به بینهایت: زندگی من با استفن» ساخته شده است. نقش او در فیلم را فلیسیتی جونز بازی میکند.
درام جنگی «خشم» دیوید آیر، درام دلهرهآور «دختر گمشده» دیوید فینچر را پس از دو هفته از صدر جدول فروش هفتگی پایین کشید.
بنابر گزارش سینما باکس به نقل از آنا، فیلم «خشم» (Fury) با فروش ۲۳.۵ میلیون دلار در مدت سه روز آخر هفته گذشته میلادی در گیشه و اختصاص ۳۱۷۳ سالن سینمای آمریکای شمالی صدرنشین شد. این درام جنگی شرکت سونی به کارگردانی دیوید آیر و با بازی برد پیت، شیا لابوف، مایکل پنیا و جیسن آیزاکز که سعی کرده با نگاهی واقعگرا نبرد واحدهای زرهی درگیر در جنگ جهانی دوم را به تصویر بکشد، با بودجه ۶۸ میلیون دلار تولید شده است.
در همین حال درام «دختر گمشده» دیوید فینچر همچنان در هفته سوم فروش قابل توجهی داشت و با افت ۳۲ درصدی نسبت به هفته گذشته به رقم ۱۷.۸ میلیون دلار در مدت سه روز آخر هفته از محل گیشه ۳۲۴۹ سالن سینما در آمریکا و کانادا دست یافت و جمع فروش آن در ۱۷ روز گذشته به ۱۰۷ میلیون دلار در آمریکای شمالی و ۹۴.۵ میلیون دلار در خارج از آن قاره رسید. بهگزارش ورایتی، فیلم «دختر گمشده» در آستانه پشت سر گذاشتن «مورد کنجکاوی برانگیز بنجامین باتن» است که پیش از این با رقم ۱۲۷.۵ میلیون دلار درآمد از گیشه آمریکای شمالی پرفروشترین فیلم دیوید فینچر در کشور زادگاهش بهشمار میآمد. این فیلم استودیو فاکس قرن بیستم با بودجه ۶۱ میلیون دلار تولید شده است.
سومین فیلم پر فروش آخر هفته گذشته که باز هم توسط استودیو فاکس تهیه شده و به تازگی اکران گرفته «کتاب زندگی» (The Book of Life) است. این انیمیشن به کارگردانی خورخه گوتیرز با صداپیشگی دیهگو لونا، زویی سولدانا، چنینگ تاتوم و ران پرلمن که ۵۰ میلیون دلار هزینه تولید آن شده است، در سه روز ابتدای اکران ۱۷ میلیون دلار در ۳۰۷۰ سالن سینمای آمریکای شمالی و ۸.۳ میلیون دلار از محل گیشه در خارج از آن بازار درآمد داشت.
رتبههای بعدی جدول فروش آخر هفته گذشته و رقم فروش آنها بهترتیب به فیلمهای «آلکساندر و روز نه چندان خوب و خیلی بد و افتضاح و وحشتناک» با ۱۲ میلیون دلار ، درام عاشقانه تازه اکران گرفته «بهترین کاری که از من برمیآید» ۱۰.۲ میلیون دلار، «دراکولای ناگفته» ۹.۹ میلیون دلار، «قاضی» ۷.۹۴، «آنابل» ۷.۹۲، «برابری بخش» ۵.۴ و «دونده هزارتو» ۴.۵ میلیون دلار اختصاص یافته است.
جدول فروش فیلم ها در ایالات متحده و کانادا (۱۷ تا ۱۹ اکتبر)