انتقام
جویان تعداد بسیاری از ابرقهرمانان مارول را در قالب فیلم جدید بر روی
پرده آورده است؛ به همین دلیل مجبور شدیم تا در دو قسمت به معرفی و بررسی
آنها پبردازیم که هم اکنون در حال مطالعه قسمت دوم این مقاله هستید.
کریس ایوانز (استیو راجرز / کاپیتان آمریکا) – (Chris Evans (Steve Rogers / Captain America
کریس ایوانز بیشتر با نقش هایی که به عنوان کاپیتان آمریکا در سری فیلم های سال های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۴ ایفا کرده است و البته فیلم جدید این سری « کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» شناخته می شود. ولی قطعاً این فیلمها تنها فیلم هایی نیستند که که ما چهره او را در آن ها دیده باشیم. او ۱۵ سال است که بر پرده سینما ها حضور دارد. با ایفای چند نقش کوچکتر در قسمتی از یک فیلم ابرقهرمانانه دیگر به نام «چهار شگفت انگیز» و همچنین فیلم «اسکات پلیگرام در مقابل جهان» به ایفای نقش پرداخته است.
هایلی اتول (پگی کارتر) – (Haley Atwell (Peggy Carter
دوران کودکی هایلی در انگلیس سپری شد او مدام در حال مسافرت به میسوری آمریکا بود تا پدرش را ببیند. اما زمانی که مسافرت نمیکرد سعی اش بر آن بود که از نمایش ها و تئاتر استفاده کند؛ که بعدها باعث شد که جرقه ی بازیگری در او شکل بگیرد.
او قبل از ورود به دنیای هالیوود در یک میبنی سریال ساخته ی شبکه بی بی سی حضور یافت. هایلی نقش پگی را از اولین فیلم کاپیتان آمریکا بر عهده گرفته است. او همچنین عضو تیم سریال «مأموران شیلد مارول» و «مأمور کارتر» نیز هست. علاوه بر این در فیلم «مرد مورچه ای» که در ۱۷ جولای اکران می شود نیز حضور خواهد داشت.
اسکارلت جوهانسون ( ناتاشا رومانوف/بیوه ی سیاه) – (Scarlett Johansson (Natasha Romanoff/Black Widow
اسکارلت جوهانسون حضور مؤثر خود در هالیوود را از سال ۱۹۹۴ با به دست آوردن چند نقش اصلی که از ان میان می توان به نقش هایی در فیلم های «گم شده در ترجمه»، «دختری با گوشواره مروارید»، «حیثیت»، «دختر دیگر بولین»، «ما یک باغ وحش خریدیم» و «لوسی» اشاره کرد؛ البته تمام اینها غیر از نقش آفرینی های او در فرانچیزهای مارول است.
جوهانسون در طول فیلمبرداری «انتقام جویان: عصر آلترون» نخستین فرزند خود را به دنیا آورده است.
دون چیدل (کلنل جیمز رودس / ماشین جنگی) – (Don Cheadle (Colonel James Rhodes / War Machine
دون چیدل مدت مدیدی است که در صحنه حضور دارد. او حتی در چند قسمت از سری «شاهزاده های شیرین و زبر و زرنگ» و همچنین «وقت گذرانی با آقای کوپر» ظاهر شد. اما این ها تنها قدم های اولیه بودند. او بیشتر با نقش آفرینی فوق العاداش در فیلم «هتل رواندا»، «تصادف»، «پرواز»، سری فیلم های اوشن ( یازده یار اوشن)، «سلطنت بر من» در خارج از دنیای مارول ظاهر شده است.
پل بتانی ( جارویس / دیده بان) – (Paul Bettany (Jarvis / The Vision
پل بتانی در خانواده ای اهل تئاتر زاده شد. او بسیار زود شروع به کار کرد. او در فیلم های «داستان شوالیه ها»، «بوسه بوسه بنگ بنگ» و «یک ذهن زیبا» ظاهر شده است. اینها تنها چند نمونه از فیلم های او بوده است. او با جنیفر کانلی ازدواج کرده است و هم اکنون دارای دو فرزند است. پس از همبازی شدن با استلن اسگارزگارد در سه فیلم، نام فرزند بزرگترش را استلن گذاشت.
آنتونی مکی (سم ویلسون / شاهین) – (Anthony Mackie (Sam Wilson / Falcon
آنتونی مکی در ابتدا میخواست که مهندس شود اما رویای تبدیل شدن به یک بازیگر، پافشاری کرد و توانست از مدرسه جولارد فارغ التحصیل شود. کارنامه او چیزی جز موفقیت را شامل نمی شود. او در دنیای مارول بازیگر جدیدی است؛ اما او در فیلم های «قفسه درد»، «عزیز میلیون دلاری» و «فولاد واقعی» خود را نشان داده است.
کلودیا کیم (دکتر چو) – (Claudia Kim (Dr. Cho
کلودیا کیم با نام کیم شو هیون در کره ی جنوبی متولد شده است. او نقش های کوتاهی در مجموعه های تلویزیونی ایفا کرده است که از آنها می توان به «مارکوپلو» اشاره کرد. اما بازی او در «انتقام جویان: عصر اولتران» اولین تجربه فیلم بلند او می باشد.
ساموئل ال جکسون (نیک فیوری) – (Samuel L. Jackson (Nick Fury
ساموئل جکسون کاراکتر شناخته شده هم بر روی پرده و هم دور از آن است. او بیش از چهل سال است که بر پرده ی نقره ای سینما در نقش های اصلی و به یاد ماندنی ظاهر می شود. جکسون با داشتن ۳۰ جایزه و ۶۰ نامزدی به جایگاه ی افسانه ای دست یافته است و در راهروی مشاهیر هالیوود ستارهای دریافت کرده است.
استلان اسگارزگارد (اریک سلویک) – (Stellan Skarsgard (Erik Selvig
این بازیگر متولد سوئد از دهه ۶۰ میلادی مشغول نقش آفرینی است و هیچ نشانه ای از توقف و سستی در او دیده نمی شود. بازی های قابل ذکر او، حور در «ویل هانتینگ نابغه»، «دختری با خالکوبی اژدها» ، «بی خوابی» و «دوستی» می باشد. او پدر هشت فرزند است که پنج تن از آنها بازیگرند که الکساندر اسکارزگارد نیز جز آنهاست.
اندی سرکیس (اولیسیس کلاو) – (Andy Serkis (Ulysses Klaw
اندی سرکیس در فیلم های مهمی نظیر «کینگ کنگ»، «حیثیت»، و سری «سیاره ی میمون ها» ظاهر شده است. مشهورترین نقش آفرینی او به عنوان هنرمند موشن کپچر و صدای نقش «گالوم/ اسمیگل» در سری «ارباب حلقه ها» می باشد؛ او مجبور بود برای دست یابی به جلوه های مناسب و صدای مورد نظر صحنه ها را دوبار بازی کند. اما به دلیل این که شخصیت او توسط رایانه متحرک سازی شده بود فاقد شرایط لازم برای نامزدی دریافت اسکار نقش مکمل تشخیص داده شد او همچنین نقش هایی را در فیلم های «کتاب جنگل: ریشه ها» و «جنگ ستارگان: بیداری نیروها» ایفا می کند.
لوو فریگو (صدای هالک) – (Lou Ferrigno (Hulk voice
او افسانه پشت شکل گیری سری تلویزیونی هالک در سال ۱۹۷۸ می باشد. او در نقش ها و سریال های تلویزیونی دیگر نیز حاضر شده است ولی هیچ یک به موفقیت بین المللی هالک شگفت انگیز دست نیافتند. او به دلیل این که این صدا را برای فیلم های هالک به ارمغان آورده است بسیار مورد احترام است.
سقف کاذب - انجام پایان نامه مدیریت - آبپاش مخفی شونده- ساخت سوله
«قمارباز»
یک بازسازی تر و تمیز و با کیفیت از فیلمی خوب با همین نام محصول سال ۱۹۷۴
با هنرنمایی «جیمز کان» در نقش یک پروفسور دانشگاه که خورهی شرطبندی پای
میزهای پوکر کازینوهای مختلف بود است. اینجا،«مارک والبرگ» به خوبی
توانسته شخصیتی دو وجهی را که نیمهای شوخ طبع و بامزه و نیمهای جدی،
مصمم، طماع و سودجو دارد را خلق کند که قناعت برای او معنایی ندارد و به
قول معروف دوست دارد هر چیزی را تا آخرش ادامه دهد. بر خلاف آن نسخهی
قدیمی، این نسخه باید سود خوبی را هم نصیب کمپانی پارامونت کند.دقیقاً ۴۰
سال پس از اکران قسمت اصلی، «ایروین وینکلر» و «رابرت چارتوف» با دیگر
همکارانشان همراه شدهاند تا دوباره یک قسمت دیگر از آن «قمارباز» مشهور
بسازند که هرچند داستان این قسمت به اندازهی فیلم اصلی انقلابی و بدیع
نیست اما یادآور خاطرات خوب پارامونت از فیلم خوبش در دههی ۷۰ است.
«جیمز
توباک»، که فیلمنامهی قسمت اصلی اولین کار او بود، اینجا در کنار
نویسندهی این قسمت یعنی «ویلیام موناهان» به عنوان تهیهکنندهی اجرایی
حضور دارد، موناهانی که از خیابانهای نیویورک به نویسندگی فیلمی که در
آسیا رقم میخورد [اشاره به فیلم «یک مشت دروغ/Body Of Lies» اثر ریدلی
اسکات] رسیده و حالا هم فیلمی که جنوب کالیفرنیا رقم میخورد را نویسندگی
کرده است، با هوشمندی توانسته مشخصه اصلی شخصیتهای قصههایش یعنی روان
گسیختگی را اینجا هم بکار ببندد. گفتهی بیپرده و بیتعارف پدربزرگ لب موت
و ثروتمندش در ابتدای فیلم که میگوید او هیچ ارثی نخواهد برد، جیم بنت
(با بازی «مارک والبرگ») را سریعاً به شخصی تبدیل میکند بدون هیچ ملاحظه و
دقتی دست به ریسکهای بزرگ و خطرناک میزند. او که در یک تفرجگاه ساحلی
درجه یک متعلق به فردی به نام آقای لی (با بازی «اَلوین اینگ») در یک
شرطبندی برنده میشود، از آن موقع به بعد هیچوقت این کار را کنار
نمیگذارد، شرطهایش را دو برابر میکند و برنده هم میشود تا اینکه
ناگهان، او همهچیزش را میبازد، چیزی که شاید به خاطر ولع و اشتیاق بیش از
حد او برای پیروزی است.
بیباکی
جیم وقتی مشخص میشود که سخاوت مادر عصبانیاش به پایان میرسد، اما او
بازتابی از تفکر برای فرار از این مصیبت در ذهنش پدیدار میشود. این مرد
همواره ریسکپذیر، که اکنون زندگی روی بدی به او نشان داده است، یک کار
روزانه به عنوان دستیار یک پروفسور ادبیات پیدا میکند. او در کنار
دانشآموزانش در سالن کنفرانس و در زمانی که به آنها آثار شکسپیر را آموزش
میدهد تا احساساتشان را در مسیرهای گستاخانه برانگیزد، بسیار معمولی اما
جنگجو و زرنگ جلوه میکند. سه تا از دانشآموزانش، که همگی از دانشآموزان
برجسته در موارد مختلف هستند، به او علاقهمند میشوند، دکستر (با بازی
«اِموری کوهن») که یک تنیسباز بی ادعا و خاکی است، لامار (با بازی «آنتونی
کلی») که یک ستارهی بسکتبال است و به صورت آماتور بازی میکند اما بزودی
قرار است به یک تیم حرفهای برود، و اِیمی (با بازی «بِرای لارسون»)، که
تنها دانشآموز ممتاز کلاس او در نویسندگی است.
جیم
میگوید: ” اگه تو نابغه نیستی، لازم هم نیست باشی دادا”، او خودش هم چیز
خاصی در بساط ندارد، به جز رمانی که چندسال پیش منتشر کرده است. عرض اندام
کردن به ایمی چیزی است که جیم شاید در نظر دارد، او ایمی را طوری
برمیانگیزد که انگار ایمی به او علاقهمند است، تا جایی که آنها دست به
سفری کوتاه در دل صحرا میزنند، سفری که متاسفانه، در پایان به چند کازینوی
هندی ختم میشود، جایی که جیم دوباره به عامل بدبختیاش علاقهمند میشود،
و او را درگیر یک خطر دیگر میکند. تغییر یافتن شخصیت زن اصلی داستان از
آن زن با ظاهر نامتعارفش در آن نسخهی اصلی که با بازی «لارن هیوستون»
همراه بود به یک دانشآموز که معلمش مایل به برقراری رابطه با او است یکی
از پیشرفتهای فیلمنامهی موناهان است. از جهات دیگر فیلمنامه به دلیل
داشتن تعدادی دیالوگ قلمبه سلمبه و فلسفی که یکی از سردستههای زیرزمینی
سرد و گرم چشیده با بازی «جان گودمن» بر زبان میآورد هم قابل توجه است.
با
سپری شدن روزها، قمارباز قصهی ما مجبور به انجام کاری میشود که فکرش را
نمیکرد، او باید بر لامار آسیب پذیر تکیه کند و از او بخواهد تا نتیجهی
یک بازی بسکتبال را تغییر دهد. حتی بعد از آن، هنوز چیزی تمام نشده، و
موناهان و کارگردان فیلم «روپرت وایات» یک تصمیم دیگر گرفتهاند که بیشتر
به دل تماشاگران خوش خواهد آمد، کاری که کارگردان قسمت اصلی «کارل ریژ» با
آن پایانبندی خونینش موفق به انجام آن نشد. تقریباً در تمامی صحنهها،
والبرگ در نقش اصلی هنرنمایی میکند و شخصیتش را مصمم و با سماجت میسازد.
بیتعارف، برخی اوقات که شیطنتش گل میکند، با هیچکس رودربایستی ندارد، حتی
با خودش، و با دانشآموزان برگزیدهاش بر خلاف پدربزرگ و مادرش بدون
سانسور و به قول معروف خودمانی صحبت میکند.اشتیاق زیاد او نسبت به
قماربازی چیزی است که در او فطری به نظر نمیآید، دلایلی که پشت این علاقه
یا به بیان بهتر اعتیاد او به قماربازی است به درستی توضیح داده نمیشود
اما میتوان حدس زد چیزی خانوادگی و یا احساسی است
به
همین منوال، جیم در مقام یک شخصیت دستنیافتنی باقی میماند، کسی که شما
برای تائیدش بیشتر از حد معمول سرتان را تکان خواهید داد. نقشهای مکمل به
خوبی از آب در آمدهاند، از گودمن در نقش یک سردستهی زیرزمینی و بازی خوب
لانگ در نقش یک مادر به ظاهر سفت و سخت گرفته تا بازی هوشمندانهی لارسون
در نقش یک دانشآموز درخشان و بیپروا، کلی در نقش یک ستارهی بااستعداد
اما سوالبرانگیز و ویلیامز در نقش یک خلافکار خوشزبان و چندکاره همگی خوب
هستند. عوامل فنی و ظاهری در سطح بالا و خوبی قرار دارند، هرچند که
آهنگها و موسیقیهایی که میان صحنههای مختلف پخش میشونند سهلانگارانه و
غیرقابل قبول هستند.
منبع ترجمه نقد: نقد فارسی
مایکل کیتون در کمدی سیاه الخاندرو جی ایناریتو در مورد شهرت و خلاقیت می درخشد.
مرد
پرنده ای خیلی خیلی بلندپرواز است. فیلم پر از جریان های عاطفی است و
احساسات آسیب دیده بازیگران با تمام قدرت آزاد شده اند تا تاثیر دراماتیک،
تاریک و طنز خود را بر آن بگذارند. مرد پرنده ای از نظر ظاهر یکی از
زیباترین فیلم های سال است و تمام این زیبایی ها در خدمت داستانی قرار
گرفته که مفاهیمی چون شهرت و خلاقیت را کنکاش می کند. بازیگران فیلم نمونه
هستند و در راس آنها می توان به مایکل کیتون اشاره کرد. او نقش ستاره سابق
سری فیلم های ابرقهرمانی را دارد که در تلاش است دوباره به اوج شهرت و شکوه
سابق خود برسد، نقشی که به زندگی واقعی او هم بی شباهت نیست. او از پس
نقشی که کارگردان فیلم الحاندرو جی ایناریتو بر دوشش نهاده به خوبی برآمده
است.فیلم بسیار با اصالت است و لحن و کمدی سیاه آن بینندگان را به همراهی
با خود فرا می خواند و به خصوص مخاطبانی که در جستجوی فیلم های بدیع هستند
را به قلمرویی می برد که تاکنون در آن نبوده اند.
از
زمان فیلم عشق سگی که ۱۴ سال پیش باعث شهرت جهانی ایناریتو شد تاکنون فیلم
های او همواره پر از انرژی و چالش بوده اند. در اینجا او و فیلم بردار
زبردست، امانوئللوبتزکی زحمت بسیاری کشیده اند تا بتوانند همانند فیلم طناب
هیچکاک، فیلم را طوری بسازند که گویی تماما در یک برداشت گرفته شده است.
مرد پرنده ای که عنوان رمز گونۀ “مزیت غیرمنتظرۀجهالت” را هم یدک می کشد نه
تنها بر محوریت دنیای تئاتر ساخته شده است بلکه تقریبا تمام داستان آن
درون یا در نزدیکی تئاتر سنت جیمز در خیابان ۴۴ غربی می گذرد. در همین مکان
است که بازیگر افول کردۀ سینما، ریگنتامسون (کیتون) سعی دارد پیش نمایش
تئاتری را آغاز کند که گمان می برد شهرت سابق او(که از زمان نه گفتن به
بازی در مرد پرنده ای ۴ از کفش رفته) را باز خواهد گرداند.
البته
ریگن می داند که سرنوشت او این است که مرد پرنده ای باشد; او هنوز پوستری
از فیلم را روی دیوار اتاق رختکن خود دارد و صدای شخصیت مرد پرنده ای هر از
گاهی با او سخن می گوید. اما اکنون او هر چه داشته از جمله پول خودرا بر
سر نمایشی اقتباسی از داستان کوتاه ریموندکاروِر گذاشته است. نام نمایش
“وقتی از عشق می گوییم از چه می گوییم” است که خود او اقتباس کرده و آن را
کارگردانی می کند. از جمله همبازیان او می توان به لزلی (نیامیواتس) که
همانند ریگن اولین حضور خود در تئاتر را تجربه می کندو لورا
(آندریارایزبورو) که به ریگن علاقمند است، اشاره کرد.وقتی دیگر بازیگر مرد
نمایش در کمال تعجب از کار افتاده می شود، دوست پسرلزلی، مایکشینر (ادوارد
نوتون) که در سینما برای خود نام و نشانی دارد سریعا داوطلب می شود که در
نمایش بازی کند. این بازیگر جدید از لحاظ فروش می تواند برای نمایش مفید
باشد اما از نظر همکاری چهار نفره زیاد به نفع گروه کار نمی کند و در واقع
یک آدم بدذات و عوضی است. او در اولین جلسه تمرینی تمام دیالوگ های خود را
حفظ کرده و خواهان بازنویسی قسمت هایی از داستان می شود. او اولین پیش
نمایش عمومی را هم با خوردن مشروب واقعی به جای آب روی صحنه خراب می کند.
ریگن
ضربه های دیگری را هم از دخترش که به تازگی از بازپروری بازگشته دریافت می
کند زیرا با تصمیم اشتباهی که گرفته او را به سمت دستیار شخصی خود منصوب
کرده است. سم دایما در مورد عقب افتاده بودن ریگن نسبت به مقتضیات زمان
همچون مقاومت او در مقابل توییتر بر سر او تشر می زند. خبر بد دیگر، حامله
بودن لورا است و به تمام اینها نگرانی های او بابت خرابکاری های احتمالی
مایک در پیش نمایش دوم را هم بیافزایید.فیلم پر از لحظه های شرم آور، روابط
مخفی، شوخی های تئاتری، دعوا و جر و بحث است.ایناریتو فیلم نامه را با
همکاری نیکلاسجیاکوبون (همکار او در نویسندگی فیلم بیوتیفول)، الکساندر
دینِلاریس و آرماندو بو نوشته است. او لحظات تاریک و خنده دار زیادی را در
فیلم گنجانده اما بدون شک در این فیلم هدفی فراتر از اینها دارد.
تقلای
ریگن برای بازیابی شهرت و القای حس موفقیت به خود، دایما توسط سم و مایک
که قصد تحریک او را دارند زیر سوال می رود. فراتر از این سوژۀ محوری، فیلم
به مسایل درونی چون عدم خود باوری و خلاقیت، تفاوت بداهه کاری و برنامه
ریزی، آنچه فردی به واسطه شهرت و قدرت انجام می دهد نیز نگاهی می اندازد.
یکی دیگر از نکاتی که مرد پرنده ای به آن اشاره دارد تمایز یک برنامه تمرین
شده مثل نمایش تئاتر و حرکتی ناگهانی و پیش بینی نشده چون دویدن ریگن با
لباس زیر در نیویورک و تاثیر آن روی ذهن مخاطبان است.داستان فیلم که درام
(ساز) زیبای آنتونیو سانچز آن را همراهی می کند در بازه زمانی چند روزه
اتفاق می افتد و برداشت ها تماما به هم وصل هستند و در آن بریدگی مشخصی به
چشم نمی خورد. گویی برداشت ۱۳ دقیقه ای بدون وقفه ابتدای فیلم “جاذبه” در
تمام مرد پرنده ای ادامه پیدا کرده است. جای تعجب هم ندارد که فیلم بردار
هر دو اثر لوبتزکی بی همتا باشد هر چند تاثیر این نوع فیلم برداری در اینجا
متفاوت از جاذبه است. فیلم برداری اثر اگرچه نرم و روان است اما با جسارتی
مثال زدنی در همه جا حضور دارد تا اعمال و عکس العمل های بازیگران را در
بدن و صورت آنها به نمایش بگذارد.جابجایی بین نماها با ظرافتی مثال زدنی
صورت گرفته است به طوری که بعد از مدتی از زمان فیلم دیگر دنبال وصله و
پینه میان آنها نمی گردید و متوجه می شوید همه چیز در فیلم از جمله حرکات
بازیگران با توجه به حرکت دوربین تنظیم شده است.
اگر
ایرادی از نظر فیلم نامه ای وارد باشد این است که نقش دیگر بازیگران نمایش
تئاتر از جمله مایک و به خصوص لزلی و لورا به جای پر رنگ تر شدن در زمان
نزدیکی به شب اجرای نمایش، کم رنگ تر می شوند. نمایی در فیلم هست که بیشتر
شبیه یک تمهید است و زیاد واقعی نمی نماید: در یکی از میکده های محله
تئاتر، ریگن به منقدسابقا مشهور (لیندزیدانکن) یکی از روزنامه های معروف
قدیمی بر می خورد که تابیتا نام دارد. وقتی ریگن به تابیتا نوشیدنی تعارف
می کند، تابیتا به او می گوید که او یک بازیگر هالیوودیپفکی است و او قصد
دارد نمایشنامهریگن را با تمام توان مورد هجمه قرار دهد. چنین انتقام گیری
هایی در زمان های قدیم تر رایج بوده اما اینکه یک منتقد در چشم بازیگری زل
بزند و چنین چیزی را بگوید بسیار مسخره و تقریبا غیرممکن به نظر می رسد.
امروزه اگر چنین اتفاقی بیفتد بازیگر بی شک به سردبیر هنری روزنامه اطلاع
خواهد داد.
خود
کیتون شاید مدتها چشم انتظار چنین نقشی بوده تا از طریق آن دوباره مقابل
دوربین بازگردد و شهرت خود را بازیابد. اما اینبار قصد دارد خود را به
عنوان یک تئاتری معرفی کند تا بازیگری که باید مدام با لباس های عجیب و
غریب جلوی دوربین قرار می گیرد. او را می توان با حس غرور کاذب، پوست
چروکیده و موهایی که کم پشت شده اند کاملا درک و در نقش ریگن تصور کرد. از
او حسابی انتقاد شده و به خصوص توسط نزدیکانش زیر پا لگد مال شده است و
شاید تنها منبع امید و تنها مشوق او همسر سابقش، سیلویا (ایمیراین) باشد.
کیتون بی توجهی های ریگن به موانعی که می توانند منجر به شکستش شوند را به
خوبی نمایش می دهد و حس غفلت او را به بیننده انتقال می دهد.
نورتون
در نقش پسر بد ماجرا که فردی خودبزرگ بین و حساس است فوق العاده ظاهر شده
است. در میان بازیگران زن، استون سرآمد است و به خصوص در دو نمایی که در
پشت بام تئاتر با همراهی نورتون (که در یک نما آنها بازی شجاعت یا حقیقت را
بازی می کنند) اتفاق می افتند او عالی کار کرده است.گلیفینایکس هم نقش
تهیه کننده و وکیل ریگن را خیلی ساده و سرراست بازی کرده است. مرد پرنده ای
در طی سی روز و تقریبا تماما در محله سنت جیمز فیلم برداری شده است. فیلم
مخاطبان عام را هیجان زده می کند و مخاطبان خاص و حرفه ای هم از دیدن آن
لذت زیادی خواهند برد زیرا این فیلمی است که اصولا قصد دارد به سوی مقصدی
جدید و نو رهسپار شود.
منبع ترجمه نقد: نقد فارسی
بنابر گزارش سینما باکس به نقل از هنرآنلاین، فیلم «هجرت: خدایان و شاهان» (Exodus: Gods and Kings) در اولین هفته اکران از جمعه تا یکشنبه ۲۴.۵ میلیون دلار فروخت و در رده نخست جدول فروش فیلمها در آمریکای شمالی قرار گرفت.
این فیلم به کارگردانی ریدلی اسکات درباره خروج قوم یهود از مصر تحت هدایت حضرت موسی (ع) است. کریستین بیل در «هجرت: خدایان و شاهان» که با الهام از کتاب مقدس ساخته شده است، نقش حضرت موسی (ع) را بازی میکند.
۶۵ درصد فیلم در هفته اول اکران سینماروهای بالای ۲۵ سال و ۵۴ درصد آنان تماشاگران مرد بودند. مانند بقیه فیلمهایی که با مضمون ایمان ساخته میشوند، «هجرت» مورد توجه سینماروهای لاتین قرار گرفت که حدود ۲۰ درصد تماشاگران فیلم را تشکیل دادند. آمریکایی های آفریقایی تبار نیز ۲۰ درصد تماشاگران «هجرت» را شامل شدند.
این فیلم تولید شرکت فاکس قرن بیستم است و با بودجهای حدود ۱۴۰ میلیون دلار ساخته شده است.
جوئل ادگرتن در «هجرت» به نقش فرعون رامسس فرمانروای مصر ظاهر شده است. آرون پل، جان تورتورو، سیگورنی ویور و بن کینگزلی دیگر بازیگران این فیلم هستند که در وبسایت سینما اسکور درجه B- دریافت کرده است.
منتقدان از فیلم جدید اسکات استقبال نکردهاند و در وبسایت راتن تومیتوز تنها ۲۷ درصد نقدهای نوشته شده بر فیلم مثبت است. اسکات برای فیلمهای “تلما و لوئیز”، «گلادیاتور» و “سقوط بلک هاوک” سه بار نامزد اسکار بهترین کارگردان بوده است.
«عطش مبارزه: زاغ مقلد – قسمت ۱» (The Hunger Games: Mockingjay – Part 1) چت تولید شرکت لاینزگیت در چهارمین هفته اکران ۱۳.۲ میلیون دلار به دست آورد و به رده دوم جدول فروش فیلمها در آمریکای شمالی رفت. سومین فیلم مجموعه سینمایی «عطش مبارزه» مجموع فروش خود را در ایالات متحده و کانادا به ۲۷۷.۴ میلیون دلار رساند و پس از «نگهبانان کهکشان» (۳۳۲.۳ میلیون دلار) دومین فیلم پرفروش این بازار در سال ۲۰۱۴ شد.
فروش «زاغ مقلد – قسمت ۱» در بازار جهانی از مرز ۶۰۰ میلیون دلار گذشت و به لاینزگیت کمک برای سومین سال پیاپی مجموع فروش بینالمللی خود را از یک میلیارد دلار بگذراند.
فیلم انیمیشن «پنگوئن های ماداگاسکار» (Penguins of Madagascar) تولید فاکس این هفته با ۷.۳ میلیون دلار فروش در رده سوم قرار گرفت و مجموع فروش داخلی خود را به ۵۸.۸ میلیون دلار رساند.
در همین حال، “Top Five” در هفته اول اکران در ۹۷۹ سینما به فروش قابل ملاحظه ۷.۲ میلیون دلار دست پیدا کرد و فیلم چهارم شد. منتقدان و تماشاگران از این فیلم با کارگردانی و بازیگری کریس راک استقبال کردهاند.
“Top Five” اولین بار در دنیا در بخش نمایشهای ویژه این دوره جشنواره تورنتو به نمایش درآمد و همان زمان شرکت پارامونت پیکچرز حق پخش آن را به قیمت ۱۲ میلیون دلار خریداری کرد.
این فیلم درباره آندره آلن ستاره سینما و کمدین نیویورکی (با بازی راک) است که پس از یک مصاحبه با خبرنگاری به نام چلسی براون (روساریو داوسن) باید با گذشته و موقعیت کاری خود به عنوان یک کمدین روبرو شود.
انیمیشن «قهرمان بزرگ ۶» (Big Hero 6) تولید دیزنی با ۶.۱ میلیون دلار فهرست پنج فیلم پرفروش آخر هفته در آمریکای شمالی را کامل کرد. مجموع فروش داخلی فیلم ۱۸۵.۳ میلیون دلار شده است.
در حوزه نمایش محدود، فیلم «فساد ذاتی» (Inherent Vice) به کارگردانی پل تامس اندرسن در پنج سینما به فروش در خور توجه ۳۳۰ هزار دلار دست پیدا کرد. متوسط فروش فیلم در هر سینما ۶۶ هزار دلار بود.
واکین فینیکس در “فساد ذاتی” که داستان آن در لس آنجلس دهه ۱۹۷۰ روی میدهد، نقش کارآگاه لری “داک” اسپورتلو را بازی میکند که درباره ناپدید شدن یک زن تحقیق میکند. جاش برولین، جنا مالون، ساشا پیترسه، ریس ویترسپون، واکین فینیکس، بنیسیو دل تورو، اوئن ویلسن و اریک رابرتز دیگر بازیگران این فیلم هستند که از روی کتاب تامس پینچون ساخته شده است.
مجموع فروش فیلمها در آمریکای شمالی از ابتدای سال تاکنون در مقایسه با سال گذشته حدود پنج درصد کمتر است.
در همین حال، فیلم «هابیت: نبرد پنج ارتش» (The Hobbit: The Battle of the Five Armies ) به کارگردانی پیتر جکسون در هفته اول اکران در سطح بینالمللی در ۳۸ بازار ۱۱۷.۶ میلیون دلار فروخت. آخرین فیلم سهگانه “هابیت” از ۱۷ دسامبر (۲۶ آذر) در آمریکای شمالی اکران میشود.
“هابیت” پس از “ارباب حلقهها” دومین سهگانهای است که جکسون از روی آثار حماسی/اسطورهای جیآرآر تالکین ساخته است. “هابیت” ابتدا قرار بود در دو قسمت ساخته شود، اما بعدا تصمیم برآن شد که “هابیت” نیز مانند “ارباب حلقهها” در قالب یک سهگانه به تصویر کشیده شود.
“هابیت: رفت و برگشت” عنوان اولیه آخرین قسمت هابیت بود که سرانجام در لحظات پایانی به “هابیت: نبرد پنج ارتش” تغییر یافت. قسمت سوم از آنجا آغاز میشود که “هابیت: ویرانی اسماگ” به پایان رسید، اما برای بیلبو باگینز (با بازی مارتین فریمن) و دیگر شهروندان «سرزمین میانه» این تازه آغاز مشکلات ناخوانده است.
جدول فروش فیلم ها در ایالات متحده و کانادا (۱۲ تا ۱۴ دسامبر ۲۰۱۴)
شرکت پارامونت پیکچرز اولین تریلر و پوستر از فیلم « نوح » (Noah) را به کارگردانی دارن آرونوفسکی منتشر کرد؛ بنابر گزارش سینماباکس، راسل کرو در این فیلم نقش حضرت نوح (ع) را بازی میکند و گفته میشود آرونوفسکی پیش از آنکه کرو برای بازی در نقش حضرت نوح (ع) قرارداد امضاء کند، این نقش را به کریستین بیل و میشائل فاسبندر پیشنهاد کرده بود؛ فیلمنامه « نوح » را آرونوفسکی، آری هندل و جان لوگان (هوگو) به نگارش درآورده اند. این فیلم که ۱۲۵ میلیون دلار هزینه برای شرکت پارامونت به همراه داشت، پارسال فیلمبرداری شده و اکنون در مرحله پس از تولید به سر میبرد؛ گفتنی است درمورد نسخه نهایی فیلم بین آرونوفسکی و مسئولان پارامونت اختلاف نظر وجود دارد چونکه آرنوفسکی با توجه به اینکه داستان فیلم مذهبی است باز هم در آن تغییراتی ایجاد کرده که پس از تست نمایشی این فیلم برای مخاطبان مختلف از پیروان دین یهود و مسیح گرفته تا افراد عادی، آنها واکنش های نامطلوبی به این اثر داشته اند ولی این به معنای ضعیف بودن اثر نیست بلکه بخاطر تناقض با داستان اصلی است در هر حال باید منتظر ماند و دید که آیا آرنوفسکی و شرکت فیلمسازی پارامونت باهم در یک مسیر مطلوب قرار می گیرند تا به این فیلم بزرگ آسیب نخورد یا نه؟ آرونوفسکی سال ۲۰۰۸ با فیلم « کشتیگیر » جایزه شیر طلای جشنواره ونیز را دریافت کرد و « قوی سیاه » فیلم قبلی او جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را برای ناتالی پورتمن به همراه داشت. جنیفر کانلی، اما واتسن، لوگان لرمن، ری وینستون، آنتونی هاپکینز و داگلاس بوث دیگر بازیگران فیلم هستند. این عنوان ۲۸ مارس ۲۰۱۴ در سینماهای آمریکای شمالی به نمایش درخواهد آمد .
ژانر :
درام | فانتزی
کارگردان : Darren Aronofsky
نویسنده : Darren Aronofsky , Ari Handel
بازیگران :
Emma Watson , Logan Lerman , Jennifer Connelly
تاریخ انتشار : (March 28, 2014 (1393/01/08
حجم فایل : ۱۶mb , 46mb