جدیدترین اخبار باکس آفیس-اخبار سینما هالیوود

جهت اطلاع از زمان پخش و میزان فروش فیلم های هالیوود و همچنین جدیدترین اخبار باکس آفیس و اخبار سینما هالیوود را با ما ببینید

جدیدترین اخبار باکس آفیس-اخبار سینما هالیوود

جهت اطلاع از زمان پخش و میزان فروش فیلم های هالیوود و همچنین جدیدترین اخبار باکس آفیس و اخبار سینما هالیوود را با ما ببینید

ساندرا بولاک از رفتار رسانه ها و سینما با زنان انتقاد می کند

ساندرا بولاک با انتقاد از تبعیض جنسیتی و تصویری که از زنان در هالیوود و رسانه های مختلف ایجاد شده، خواستار متوقف شدن این جریان شد.

بنابر گزارش سینما باکس به نقل از مهر، «ساندرابولاک» ستاره هالیوودی و برنده جایزه اسکار، در حاشیه مصاحبه ای که درباره انیمیشن «مینیون ها» داشت، از نحوه به تصویر کشیدن زنان در رسانه ها انتقاد کرد.

در این مصاحبه او خطاب به مجری برنامه گفت: زنان آزادانه و به صورت گوناگون مورد حمله قرار می‌گیرند. من شوکه شدم. شاید ساده لوحانه به نظر برسد، اما این مساله مرا اذیت می‌کند. پسر من می‌خواهد در این جامعه رشد کند و من تلاش می‌کنم مردی را تربیت کنم که به زنان جامعه احترام می گذارد و برای آنها ارزش قائل شود و حالا اینجا با حملات رسانه ها بر زنان مواجه هستیم که فکر نمی‌کنم متوقف شود. دختران کوچک ما با این تحکم رسانه ها و اینترنت در شرایط خیلی دشواری قرار دارند و کسی که توان مقابله با آن را دارد باید این جریان را متوقف کند.

با این انتقاد ها ساندرا بولاک به جمع زنان منتقد تبعیض جنسیتی در هالیوود، از جمله «اما واتسون»، «مریل استریپ»، «پاتریشیا آرکت»، «اشلی جود» پیوست.

او در ادامه گفت: زنان باید در مقابل این حملات از یکدیگر حمایت کنند. ما باید این روند را متوقف کنیم. ما با سرعت زیادی به دختران و زنان جامعه آسیب می‌زنیم که این موضوع مرا به وحشت می اندازد. این مساله واقعاً مرا نگران می‌کند و از مردم می‌خواهم که کمک کنند و جلوی این روند را بگیرند.

در انیمیشن پرطرفدار «مینیون ها» که امسال روانه بازار شد، ساندرا بولاک به جای شخصیت «اسکارلت اورکیل» صحبت می‌کند.

کناف  - پایان نامه مدیریت - پمپ - سوله - نئوپرن

بازیگر فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» و ایفا نقش خواننده مشهور اپرا

بازیگر سوئدی سه گانه «دختری با خالکوبی اژدها» (نسخه سوئدی) در فیلم زندگینامه ماریا کالاس، نقش این خواننده مشهور یونانی تبار اپرا را ایفا می‌کند.

بنابر گزارش سینما باکس به نقل از آنا، نومی راپاس قرار است در فیلم «کالاس» (Callas) ایفاگر نقش ماریا کالاس خواننده مشهور آمریکایی اپرا در میانه قرن بیستم باشد. این خبر در حاشیه شصت‌و‌هشتمین دوره جشنواره کن که امشب افتتاحیه آن برگزار میشود، اعلام شد.

فیلم «کالاس» را خانم نیکی کارو، فیلم‌ساز نیوزیلندی سازنده «نهنگ سوار» و «سرزمین شمالی» کارگردانی خواهد کرد. کارگردان نگارش فیلم‌نامه «کالاس» را نیز بر عهده داشته و آن را از کتاب زندگینامه‌ای نوشته آلفونسو سنیورینی با عنوان «بیش از حد مغرور، بیش از حد شکننده» اقتباس کرده است.

بازیگر فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» و ایفا نقش خواننده مشهور اپرا

این فیلم زندگینامه‌ای بر محور ماجرای عاشقانه دو شخصیت یونانی تبار مشهور ساکن آمریکا در قرن بیستم، ماریا کالاس خواننده اپرا و آریستوتل اوناسیس ثروتمند که حدود دو دهه ادامه داشت، ساخته می شود. ماریا کالاس (با نام اصلی سوفیا سیسیلیا کالوس) متولد ۱۹۲۳ در منهتن نیویورک خواننده سرشناس و پر نفوذی بود که نقش‌های اصلی را در اپراهای وردی، پوچینی، دونیتزتی، روسینی، بلینی و واگنر در اپراخانه‌های اروپایی و آمریکایی مانند اسکالا، فلورانس، پاریس و نیویورک بود. وی در سال ۱۹۷۷ از دنیا رفت. به گفته گویدو دی‌آنجلیس، یکی از تهیه‌کنندگان فیلم «کالاس» این خواننده «فقط دلش می‌خواست زنی معمولی باشد؛ اما دریافت که نمی‌تواند چنین باشد. حال و وضع او با اسطوره‌های باستانی شباهت داشت.»

نومی راپاس متولد ۱۹۷۹ در سوئد برای ایفای نقش اصلی سه فیلم سوئدی «دختری با خالکوبی اژدها»، «دختری که با آتش بازی کرد» و «دختری که به کندوی زنبور لگد زد» به شهرت رسید و پس از آن در هالیوود با کارگردان‌هایی مانند ریدلی اسکات در فیلم «پرومتئوس» و گای ریچی در فیلم «شرلوک هولمز: بازی سایه‌ها» همکاری کرد. وی یک بار نامزد دریافت جایزه بفتا شده است.


سقف کاذب - انجام پایان نامه مدیریت - آبپاش مخفی شونده - ساخت سوله

نقد و بررسی فیلم (۲۰۱۴) The Gambler

The Gambler (1)«قمارباز» یک بازسازی تر و تمیز و با کیفیت از فیلمی خوب با همین نام محصول سال ۱۹۷۴ با هنرنمایی «جیمز کان» در نقش یک پروفسور دانشگاه که خوره‌ی شرط‌بندی پای میزهای پوکر کازینوهای مختلف بود است. اینجا،«مارک والبرگ» به خوبی توانسته شخصیتی دو وجهی را که نیمه‌ای شوخ طبع و بامزه و نیمه‌ای جدی، مصمم، طماع و سودجو دارد را خلق کند که قناعت برای او معنایی ندارد و به قول معروف دوست دارد هر چیزی را تا آخرش ادامه دهد. بر خلاف آن نسخه‌ی قدیمی، این نسخه باید سود خوبی را هم نصیب کمپانی پارامونت کند.دقیقاً ۴۰ سال پس از اکران قسمت اصلی، «ایروین وینکلر» و «رابرت چارتوف» با دیگر همکارانشان همراه شده‌اند تا دوباره یک قسمت دیگر از آن «قمارباز» مشهور بسازند که هرچند داستان این قسمت به اندازه‌ی فیلم اصلی انقلابی و بدیع نیست اما یادآور خاطرات خوب پارامونت از فیلم خوبش در دهه‌ی ۷۰ است.

The Gambler (1)«جیمز توباک»، که فیلمنامه‌ی قسمت اصلی اولین کار او بود، اینجا در کنار نویسنده‌ی این قسمت یعنی «ویلیام موناهان» به عنوان تهیه‌کننده‌ی اجرایی حضور دارد، موناهانی که از خیابان‌های نیویورک به نویسندگی فیلمی که در آسیا رقم می‌خورد [اشاره به فیلم «یک مشت دروغ/Body Of Lies» اثر ریدلی اسکات] رسیده و حالا هم فیلمی که جنوب کالیفرنیا رقم می‌خورد را نویسندگی کرده است، با هوشمندی توانسته مشخصه اصلی شخصیت‌های قصه‌هایش یعنی روان گسیختگی را اینجا هم بکار ببندد. گفته‌ی بی‌پرده و بی‌تعارف پدربزرگ لب موت و ثروتمندش در ابتدای فیلم که می‌گوید او هیچ ارثی نخواهد برد، جیم بنت (با بازی «مارک والبرگ») را سریعاً به شخصی تبدیل می‌کند بدون هیچ ملاحظه و دقتی دست به ریسک‌های بزرگ و خطرناک می‌زند. او که در یک تفرجگاه ساحلی درجه یک متعلق به فردی به نام آقای لی (با بازی «اَلوین اینگ») در یک شرطبندی برنده می‌شود، از آن موقع به بعد هیچوقت این کار را کنار نمی‌گذارد، شرط‌هایش را دو برابر می‌کند و برنده هم می‌شود تا اینکه ناگهان، او همه‌چیزش را می‌بازد، چیزی که شاید به خاطر ولع و اشتیاق بیش از حد او برای پیروزی است.

THE GAMBLERبی‌باکی جیم وقتی مشخص می‌شود که سخاوت مادر عصبانی‌اش به پایان می‌رسد، اما او بازتابی از تفکر برای فرار از این مصیبت در ذهنش پدیدار می‌شود. این مرد همواره ریسک‌پذیر، که اکنون زندگی روی بدی به او نشان داده است، یک کار روزانه به عنوان دستیار یک پروفسور ادبیات پیدا می‌کند. او در کنار دانش‌آموزانش در سالن کنفرانس و در زمانی که به آن‌ها آثار شکسپیر را آموزش می‌دهد تا احساساتشان را در مسیرهای گستاخانه برانگیزد، بسیار معمولی اما جنگجو و زرنگ جلوه می‌کند. سه تا از دانش‌آموزانش، که همگی از دانش‌آموزان برجسته در موارد مختلف هستند، به او علاقه‌مند می‌شوند، دکستر (با بازی «اِموری کوهن») که یک تنیس‌باز بی ادعا و خاکی است، لامار (با بازی «آنتونی کلی») که یک ستاره‌ی بسکتبال است و به صورت آماتور بازی می‌کند اما بزودی قرار است به یک تیم حرفه‌ای برود، و اِیمی (با بازی «بِرای لارسون»)، که تنها دانش‌آموز ممتاز کلاس او در نویسندگی است.

The Gambler (3)جیم می‌گوید: ” اگه تو نابغه نیستی، لازم هم نیست باشی دادا”، او خودش هم چیز خاصی در بساط ندارد، به جز رمانی که چندسال پیش منتشر کرده است. عرض اندام کردن به ایمی چیزی است که جیم شاید در نظر دارد، او ایمی را طوری برمی‌انگیزد که انگار ایمی به او علاقه‌مند است، تا جایی که آن‌ها دست به سفری کوتاه در دل صحرا می‌زنند، سفری که متاسفانه، در پایان به چند کازینوی هندی ختم می‌شود، جایی که جیم دوباره به عامل بدبختی‌اش علاقه‌مند می‌شود، و او را درگیر یک خطر دیگر می‌کند. تغییر یافتن شخصیت زن اصلی داستان از آن زن با ظاهر نامتعارفش در آن نسخه‌ی اصلی که با بازی «لارن هیوستون» همراه بود به یک دانش‌آموز که معلمش مایل به برقراری رابطه با او است یکی از پیشرفت‌های فیلمنامه‌ی موناهان است. از جهات دیگر فیلمنامه به دلیل داشتن تعدادی دیالوگ قلمبه سلمبه و فلسفی که یکی از سردسته‌های زیرزمینی سرد و گرم چشیده با بازی «جان گودمن» بر زبان می‌آورد هم قابل توجه است.

The Gambler (4)با سپری شدن روزها، قمارباز قصه‌ی ما مجبور به انجام کاری می‌شود که فکرش را نمی‌کرد، او باید بر لامار آسیب پذیر تکیه کند و از او بخواهد تا نتیجه‌ی یک بازی بسکتبال را تغییر دهد. حتی بعد از آن، هنوز چیزی تمام نشده، و موناهان و کارگردان فیلم «روپرت وایات» یک تصمیم دیگر گرفته‌اند که بیشتر به دل تماشاگران خوش خواهد آمد، کاری که کارگردان قسمت اصلی «کارل ریژ» با آن پایان‌بندی خونینش موفق به انجام آن نشد. تقریباً در تمامی صحنه‌ها، والبرگ در نقش اصلی هنرنمایی می‌کند و شخصیتش را مصمم و با سماجت می‌سازد. بی‌تعارف، برخی اوقات که شیطنتش گل می‌کند، با هیچکس رودربایستی ندارد، حتی با خودش، و با دانش‌آموزان برگزیده‌اش بر خلاف پدربزرگ و مادرش بدون سانسور و به قول معروف خودمانی صحبت می‌کند.اشتیاق زیاد او نسبت به قماربازی چیزی است که در او فطری به نظر نمی‌آید، دلایلی که پشت این علاقه یا به بیان بهتر اعتیاد او به قماربازی است به درستی توضیح داده نمی‌شود اما می‌توان حدس زد چیزی خانوادگی و یا احساسی است

The Gambler (5)به همین منوال، جیم در مقام یک شخصیت دست‌نیافتنی باقی می‌ماند، کسی که شما برای تائیدش بیشتر از حد معمول سرتان را تکان خواهید داد. نقش‌های مکمل به خوبی از آب در آمده‌اند، از گودمن در نقش یک سردسته‌ی زیرزمینی و بازی خوب لانگ در نقش یک مادر به ظاهر سفت و سخت گرفته تا بازی هوشمندانه‌ی لارسون در نقش یک دانش‌آموز درخشان و بی‌پروا، کلی در نقش یک ستاره‌ی بااستعداد اما سوال‌برانگیز و ویلیامز در نقش یک خلافکار خوش‌زبان و چندکاره همگی خوب هستند. عوامل فنی و ظاهری در سطح بالا و خوبی قرار دارند، هرچند که آهنگ‌ها و موسیقی‌هایی که میان صحنه‌های مختلف پخش می‌شونند سهل‌انگارانه و غیرقابل قبول هستند.

منبع ترجمه نقد: نقد فارسی

نقد و بررسی فیلم (۲۰۱۴) Birdman

مایکل کیتون در کمدی سیاه الخاندرو جی ایناریتو در مورد شهرت و خلاقیت می درخشد.

birdman (1)مرد پرنده ای خیلی خیلی بلندپرواز است. فیلم پر از جریان های عاطفی است و احساسات آسیب دیده بازیگران با تمام قدرت آزاد شده اند تا تاثیر دراماتیک، تاریک و طنز خود را بر آن بگذارند. مرد پرنده ای از نظر ظاهر یکی از زیباترین فیلم های سال است و تمام این زیبایی ها در خدمت داستانی قرار گرفته که مفاهیمی چون شهرت و خلاقیت را کنکاش می کند.  بازیگران فیلم نمونه هستند و در راس آنها می توان به مایکل کیتون اشاره کرد. او نقش ستاره سابق سری فیلم های ابرقهرمانی را دارد که در تلاش است دوباره به اوج شهرت و شکوه سابق خود برسد، نقشی که به زندگی واقعی او هم بی شباهت نیست. او از پس نقشی که کارگردان فیلم الحاندرو جی ایناریتو بر دوشش نهاده به خوبی برآمده است.فیلم بسیار با اصالت است و لحن و کمدی سیاه آن بینندگان را به همراهی با خود فرا می خواند و به خصوص مخاطبانی که در جستجوی فیلم های بدیع هستند را به قلمرویی می برد که تاکنون در آن نبوده اند.

birdman (2)از زمان فیلم عشق سگی که ۱۴ سال پیش باعث شهرت جهانی ایناریتو شد تاکنون فیلم های او همواره پر از انرژی و چالش بوده اند. در اینجا او و فیلم بردار زبردست، امانوئللوبتزکی زحمت بسیاری کشیده اند تا بتوانند همانند فیلم طناب هیچکاک، فیلم را طوری بسازند که گویی تماما در یک برداشت گرفته شده است. مرد پرنده ای که عنوان رمز گونۀ “مزیت غیرمنتظرۀجهالت” را هم یدک می کشد نه تنها بر محوریت دنیای تئاتر ساخته شده است بلکه تقریبا تمام داستان آن درون یا در نزدیکی تئاتر سنت جیمز در خیابان ۴۴ غربی می گذرد. در همین مکان است که بازیگر افول کردۀ سینما، ریگنتامسون (کیتون) سعی دارد پیش نمایش تئاتری را آغاز کند که گمان می برد شهرت سابق او(که از زمان نه گفتن به بازی در مرد پرنده ای ۴ از کفش رفته) را باز خواهد گرداند.

birdman (5)البته ریگن می داند که سرنوشت او این است که مرد پرنده ای باشد; او هنوز پوستری از فیلم را روی دیوار اتاق رختکن خود دارد و صدای شخصیت مرد پرنده ای هر از گاهی با او سخن می گوید. اما اکنون او هر چه داشته از جمله پول خودرا بر سر نمایشی اقتباسی از داستان کوتاه ریموندکاروِر گذاشته است. نام نمایش “وقتی از عشق می گوییم از چه می گوییم” است که خود او اقتباس کرده و آن را کارگردانی می کند. از جمله همبازیان او می توان به لزلی (نیامیواتس) که همانند ریگن اولین حضور خود در تئاتر را تجربه می کندو لورا (آندریارایزبورو) که به ریگن علاقمند است، اشاره کرد.وقتی دیگر بازیگر مرد نمایش در کمال تعجب از کار افتاده می شود، دوست پسرلزلی، مایکشینر (ادوارد نوتون) که در سینما برای خود نام و نشانی دارد سریعا داوطلب می شود که در نمایش بازی کند.  این بازیگر جدید از لحاظ فروش می تواند برای نمایش مفید باشد اما از نظر همکاری چهار نفره زیاد به نفع گروه کار نمی کند و در واقع یک آدم بدذات و عوضی است. او در اولین جلسه تمرینی تمام دیالوگ های خود را حفظ کرده و خواهان بازنویسی قسمت هایی از داستان می شود. او اولین پیش نمایش عمومی را هم با خوردن مشروب واقعی به جای آب روی صحنه خراب می کند.

birdman18ریگن ضربه های دیگری را هم از دخترش که به تازگی از بازپروری بازگشته دریافت می کند زیرا با تصمیم اشتباهی که گرفته او را به سمت دستیار شخصی خود منصوب کرده است. سم دایما در مورد عقب افتاده بودن ریگن نسبت به مقتضیات زمان همچون مقاومت او در مقابل توییتر بر سر او تشر می زند. خبر بد دیگر، حامله بودن لورا است و به تمام اینها نگرانی های او بابت خرابکاری های احتمالی مایک در پیش نمایش دوم را هم بیافزایید.فیلم پر از لحظه های شرم آور، روابط مخفی، شوخی های تئاتری، دعوا و جر و بحث است.ایناریتو فیلم نامه را با همکاری نیکلاسجیاکوبون (همکار او در نویسندگی فیلم بیوتیفول)، الکساندر دینِلاریس و آرماندو بو نوشته است. او لحظات تاریک و خنده دار زیادی را در فیلم گنجانده اما بدون شک در این فیلم هدفی فراتر از اینها دارد.


birdman (4)تقلای ریگن برای بازیابی شهرت و القای حس موفقیت به خود، دایما توسط سم و مایک که قصد تحریک او را دارند زیر سوال می رود. فراتر از این سوژۀ محوری، فیلم به مسایل درونی چون عدم خود باوری و خلاقیت، تفاوت بداهه کاری و برنامه ریزی، آنچه فردی به واسطه شهرت و قدرت انجام می دهد نیز نگاهی می اندازد. یکی دیگر از نکاتی که مرد پرنده ای به آن اشاره دارد تمایز یک برنامه تمرین شده مثل نمایش تئاتر و حرکتی ناگهانی و پیش بینی نشده چون دویدن ریگن با لباس زیر در نیویورک و تاثیر آن روی ذهن مخاطبان است.داستان فیلم که درام (ساز) زیبای آنتونیو سانچز آن را همراهی می کند در بازه زمانی چند روزه اتفاق می افتد و برداشت ها تماما به هم وصل هستند و در آن بریدگی مشخصی به چشم نمی خورد. گویی برداشت ۱۳ دقیقه ای بدون وقفه ابتدای فیلم “جاذبه” در تمام مرد پرنده ای ادامه پیدا کرده است. جای تعجب هم ندارد که فیلم بردار هر دو اثر لوبتزکی بی همتا باشد هر چند تاثیر این نوع فیلم برداری در اینجا متفاوت از جاذبه است. فیلم برداری اثر اگرچه نرم و روان است اما با جسارتی مثال زدنی در همه جا حضور دارد تا اعمال و عکس العمل های بازیگران را در بدن و صورت آنها به نمایش بگذارد.جابجایی بین نماها با ظرافتی مثال زدنی صورت گرفته است به طوری که بعد از مدتی از زمان فیلم دیگر دنبال وصله و پینه میان آنها نمی گردید و متوجه می شوید همه چیز در فیلم از جمله حرکات بازیگران با توجه به حرکت دوربین تنظیم شده است.

birdman (1)اگر ایرادی از نظر فیلم نامه ای وارد باشد این است که نقش دیگر بازیگران نمایش تئاتر از جمله مایک و به خصوص لزلی و لورا به جای پر رنگ تر شدن در زمان نزدیکی به شب اجرای نمایش، کم رنگ تر می شوند. نمایی در فیلم هست که بیشتر شبیه یک تمهید است و زیاد واقعی نمی نماید: در یکی از میکده های محله تئاتر، ریگن به منقدسابقا مشهور (لیندزیدانکن) یکی از روزنامه های معروف قدیمی بر می خورد که تابیتا نام دارد. وقتی ریگن به تابیتا نوشیدنی تعارف می کند، تابیتا به او می گوید که او یک بازیگر هالیوودیپفکی است و او قصد دارد نمایشنامهریگن را با تمام توان مورد هجمه قرار دهد. چنین انتقام گیری هایی در زمان های قدیم تر رایج بوده اما اینکه یک منتقد در چشم بازیگری زل بزند و چنین چیزی را بگوید بسیار مسخره و تقریبا غیرممکن به نظر می رسد. امروزه اگر چنین اتفاقی بیفتد بازیگر بی شک به سردبیر هنری روزنامه اطلاع خواهد داد.

02_BM_04337_04342_R2.JPGخود کیتون شاید مدتها چشم انتظار چنین نقشی بوده تا از طریق آن دوباره مقابل دوربین بازگردد و شهرت خود را بازیابد. اما اینبار قصد دارد خود را به عنوان یک تئاتری معرفی کند تا بازیگری که باید مدام با لباس های عجیب و غریب جلوی دوربین قرار می گیرد. او را می توان با حس غرور کاذب، پوست چروکیده و موهایی که کم پشت شده اند کاملا درک و در نقش ریگن تصور کرد. از او حسابی انتقاد شده و به خصوص توسط نزدیکانش زیر پا لگد مال شده است و شاید تنها منبع امید و تنها مشوق او همسر سابقش، سیلویا (ایمیراین) باشد. کیتون بی توجهی های ریگن به موانعی که می توانند منجر به شکستش شوند را به خوبی نمایش می دهد و حس غفلت او را به بیننده انتقال می دهد.

birdman (3)نورتون در نقش پسر بد ماجرا که فردی خودبزرگ بین و حساس است فوق العاده ظاهر شده است. در میان بازیگران زن، استون سرآمد است و به خصوص در دو نمایی که در پشت بام تئاتر با همراهی نورتون (که در یک نما آنها بازی شجاعت یا حقیقت را بازی می کنند) اتفاق می افتند او عالی کار کرده است.گلیفینایکس هم نقش تهیه کننده و وکیل ریگن را خیلی ساده و سرراست بازی کرده است. مرد پرنده ای در طی سی روز و تقریبا تماما در محله سنت جیمز فیلم برداری شده است. فیلم مخاطبان عام را هیجان زده می کند و مخاطبان خاص و حرفه ای هم از دیدن آن لذت زیادی خواهند برد زیرا این فیلمی است که اصولا قصد دارد به سوی مقصدی جدید و نو رهسپار شود.

منبع ترجمه نقد: نقد فارسی

داریوش ارجمند و افشاگری پس از فوت انوشیروان ارجمند

داریوش ارجمند گفت: من دو هزار خاطره از این سینما دارم که تا قبل از روزی که بمیرم آن‌ها را چاپ می‌کنم تا روزی می‌نویسم که سنگین‌تر از قلم نمی‌توانم دستم بگیرم. باید برای نسل آینده افشاگری‌هایی درباره سینما انجام بدهم.

بنابر گزارش سینما باکس به نقل از تسنیم، سیدعلی ضیا مجری «بعضیا» شب گذشته یکشنبه ۲۳ آذر در حالی که تنها ساعاتی از درگذشت انوشیروان ارجمند می‌گذشت میزبان برادر او داریوش ارجمند بود.

ارجمند در ابتدای این گفتگو در حالی که مدام بغض می‌کرد، تأکید کرد با وجود شرایطی که داشته همچنان به برنامه آمده و گفت: ما در حرفه‌ای کار می‌کنیم که وقتی قراری می‌گذاریم نمی‌توانیم زیرش بزنیم. با مرگ عزیزانمان هم کارمان را ادامه می‌دهیم. من هم از این قاعده مستثنی نیستم و متعلق به مردم هستم. کمتر از چندساعت از فوت برادرم گذشته اما چون قول دادم، آمدم.

وی درباره لحظات آخر زندگی برادرش این چنین گفت: تمام بیمارستان درگیر انوش بودند. همه می‌آمدند و می‌رفتند و وقتی از آن‌ها درباره انوش می‌پرسیدیم گرچه آرام بودند اما موضوع برای ما مشخص بود. ما بازیگریم و دیگران نمی‌توانند جلویمان بازی کنند و من به شخصه هرگونه بازی را که در شخصیت افراد باشد متوجه می‌شوم.

مدام نگران بهار و برزو بودم

ارجمند افزود: برادرم را در حالت کما و بیهوشی نگه داشته بودند تا بتوانند کاری برایش انجام دهند. اما وضعیت او مدام افت می‌کرد، به زودی نارسایی ریه او بیشتر شد و مجبور شدند او را به آی سی یو ببرند. من هم مدام نگران حال برزو و دختر انوش بهار بودم.

این بازیگر تصریح کرد: بهار که حال خودش را نمی‌فهمید آنقدر که بابایی بود. برزو هم که حال خوشی نداشت. کودک او عشق پدرش بود و برزو مدام می‌گفت فقط دلم می‌خواهد پدر یکدفعه دیگر چشم‌هایش را باز کند و جانیار را در آغوش بکشد.

برادرم به سفری باشکوه رفته است

ارجمند تأکید کرد: اما سرانجام به مشیت خداوند گردن گذاشتیم و نمی‌شود کار دیگری کرد.

وی ادامه داد: مرگ پایان کبوتر نیست. برادر من به یک سفر پرنور و باشکوه رفته است. او انسانی نبود که در زندگی‌اش کسی را رنجانده باشد و بسیار صبور بود. آقای پورمحمدی معاون سیما هم که به عیادت انوش رفته بود او را فردی سخت کوش و سحرخیز که سخت کار می‌کرد معرفی کرده بود.

در سریال «امام علی» دست و پای برادرم شکست

بازیگر نقش ناخدا خورشید یادآور شد: واقعا هم همین طور بود. همه ما برای سینما سخت کوش بودیم. دست برادرم در سریال امام علی شکست، حتی پایش شکست. در فیلم دیگری گردن من شکست. چرا که ما هیچوقت نخواستیم کم فروشی کنیم. من مثالی دارم که می‌گویم وزنه بردار نیستم بگویم ۱۰ کیلو کمتر می‌زنم، ما اینطور عادت کردیم، تعلیم دیدیم و زندگی کردیم.

ارجمند درباره همکاری با برادرش در سریال «امام علی (ع)» گفت: ما در دو قطب روبروی هم بازی می‌کردیم. آن روز‌ها شیرین‌ترین لحظات زندگی‌ام را پشت سر گذاشتم. ما در یک اتاق در بندرعباس بودیم و انوش مرا پرستاری می‌کرد. او کیف سامسونتی داشت که در آن همه چیز بود. از قهوه گرفته تا چای انواع دمنوش، چای، فلفل، نمک. هر کسی هرچی کم داشت سراغ کیف او می‌رفت. او مرد سفر بود و خوش سفر بود.

اولین بار انوش مرا سینما برد

وی درباره خاطرات کودکی‌ با برادرش اظهار کرد: اولین کسی که مرا سینما برد انوش بود. البته با پدرم هم رفته بود اما شرایط متفاوت بود. یک فیلم ایتالیایی شمشیر بازی با هم دیدم و همیشه با هم سینما می‌رفتیم. او عکس‌های آرتیستیک را برای خودش جمع می‌کرد. پدر ما هم نظامی بود و ما همه تیراندازی کار می‌کردیم، عکس‌های خفنی از انوش در حال تیراندازی داشتیم که امیدوارم برزو آن‌ها را نگه داشته باشد. از‌‌ همان زمان آمدن به سمت هنرپیشگی در وجود انوش بود.

این بازیگر خاطرنشان کرد: ‌ او در دهه ۳۰ به کلاس‌های استاد سمندریان رفت. من در کلاس‌ها به بچه‌هایم می‌گویم هرکس بیشتر زندگی کند بهتر بازی می‌کند. در همین روزگار ما اکثر جوانانی که نقش‌های همسن خودشان را بد و غیرقابل قبول بازی می‌کنند، به این خاطر است که اشرافی به خودشان ندارند، از خانه بابا و مامان آمدند و چیزی نمی‌دانند. درس خواندن که زندگی نیست. راه رفتن بین مردم، نگاه کردن آن‌ها، سفر کردن و… زندگی است. دانشکده بازیگری این‌ها است.

مادرم متوجه استعداد بازیگری ما شد

ارجمند یادآور شد: اولین نفراتی که متوجه استعدادهای بازیگری بچه‌ها می‌شوند افراد خانواده هستند. در خانواده ما مادرم بود. هر بار که تئاتری بازی می‌کردم، می‌دیدیم کنار تختم برایم هدیه‌ای گذاشته‌است؛ شمائل حضرت علی، انگش‌تر و… مادر نوازنده تار بود و استعداد یل در نوازندگی یا استعداد برزو یا پسر کوچکم سام همه از مادربزرگشان می‌آید. در زمینه ادبیات هم همینطور. امیریل که رسما ترانه‌های آهنگ‌های خودش را می‌گوید. بهار فوق لیسانس فلسفه می‌خواند. بسیاری از بخش ‌ای اساسی بازیگری و هنرمندی از خانواده بیرون می‌زند. باید خانواده‌ای باشد که این سلول در آن تکثیر شود. شانسی که ما داشتیم این اتفاق برای ما افتاد. پدر و مادر درستی داشتیم و حتی خواهرم نقاش بزرگی بود.

وی تأکید کرد: من و انوش همیشه ساعت ۲ نصفه شب برای سریال امام علی (ع) می‌رفتیم و زود‌تر از همه می‌رسیدیم. انوش بساط صبحانه را می‌چید و بعد گریمور‌ها و بقیه می‌آمدند.

چیزی که مانده پرواز است

این بازیگر درباره لحظه‌های آخر برادرش گفت: دایی‌های برزو همه نقاش هستند. یکی از آن‌ها هم طبیب حاذقی است. او بالای سر انوش آمد و گفت آنچه برای انوش انجام دادند اگر در آمریکا هم بود همین کار را انجام می‌دادند. او به ما آرامش داد.

ارجمند تصریح کرد: مرگ پایان کبوتر نیست. پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است. چیزی که مانده پرواز است. پرواز در فضای هنری این سرزمین. برادرم اعتقادش را می‌گفت. امکان ندارد تا کسی اعتقاد نداشته باشد بتواند دیالوگ بگوید. من فکر می‌کنم برادرم که بار‌ها روی این سکو‌ها نشسته، همین الان هم اینجا است و شاید بسیاری از کلمات را او در دهان من می‌گذارد.

مرگ پریدن از یک جوی است

وی در حالی که می‌گریست از اینکه مردم را ناراحت می‌کند ابراز تأسف کرد و گفت: برادرم فردای اربعین فوت کرد. او ۱۵ سال نمایش «خورشید کاروان» را در همین روز‌ها بازی می‌کرد. فکر می‌کنم آن کسانی که او برایشان کار کرد در آن طرف جوی هوایش را دارند. مرگ پریدن از یک جوی است. تنها چیزی که باورش داریم و مطمئن هستیم حقیقت است مرگ است.

ارجمند ادامه داد: به هیچکس به خاطر خوش بیانی پاداش نمی‌دهند. قرآن هم می‌گوید عمل صالح ملاک است. برادرم به هیچکس صدمه نزد و انسان باشرفی بود.

دوربین بعضیا در آخرین روز زندگی انوشیروان ارجمند در بیمارستان

در ادامه ضیاء در سخنانی گفت: هفته پیش از مردم خواستم برای برادرتان دعا کنند. دیروز هم به برزو زنگ زدم و همراه با بهرام رادان به بیمارستان رفتیم. از بهرام رادان ممنونم که با ما همراه شد. گزارشی از حال و هوای دیروز را در ادامه می‌بینید که در آن با همسر و دختر انوشیروان ارجمند و برزو جان صحبت کرده‌ایم.

در ادامه تصاویری از دوربین «بعضیا» در بخش بیمارستانی که ارجمند در آن بستری بود پخش شد و برزو ارجمند در حالی که به شدت متأثر و نگران بود در سخنانی گفت: ما روزهای خیلی سختی را می‌گذرانیم. فعلا منتظریم و خواهش من از مردم ایران فقط دعا است.

برزو: بابای من اهل خوابیدن نیست

تصاویری از احوال پرسی بهرام رادان از برزو ارجمند بعد از این روی آنتن رفت و برزو تأکید کرد: دیدن بابا در این وضعیت خوشایند ما نیست. بابای من اصلا اهل خوابیدن نیست. او فردی سحرخیز است و حالا هم باید جلوی دوربین یا روی صحنه باشد.

وی تصریح کرد: دو هفته پیش یکشنبه بابا دچار عارضه قلبی وسیع شد و فردای آن روز دوشنبه حدود ۱۲ روز پیش سطح هوشیاری او دیگر بالا نیامد. ما روزهای سختی را می‌گذرانیم.

بهار ارجمند دختر زنده یاد انوشیروان نیز گفت: حال پدرم وصف نشدنی نیست. حال بابا انوش سینما و تلویزیون که برای همه بابا و عمو بوده، کسی که سن و سال برایش مهم نیست و از نوجوان ۱۴ ساله تا پیرمرد ۹۰ ساله با او می‌گویند و می‌خندند و زندگی می‌کنند.

بابا هر سال اربعین در «خورشید کاروان» بازی می‌کرد

وی ادامه داد: از همه مردم که برای بابا دعا کردند ممنونیم و می‌خواهیم این دعا را قطع نکنند و برای همه مریض‌ها شفای کامل را بخواهند. از دکتر و پرستارهای بیمارستان هم تشکر می‌کنم. امیدوارم به حق این شب و روز‌ها اباعبدالله کمک کند. بابا هر سال این موقع «خورشید کاروان» را بازی می‌کردند…

همسر زنده یاد ارجمند نیز در سخنانی گفت: از تمام مردم تشکر می‌کنم. همچنین از پرسنل خوب بیمارستان که مثل فرزندان ما هستند. از بچه‌های آی سی یو و تمام مردم ایران هم متشکرم. امیدوارم سایه هنر همسرم بر سر مردم بماند. بچه‌هایم به عشق او نفس می‌کشند.

با پایان پخش این آیتم و بازگشت به استودیو، داریوش ارجمند در حال گریستن بود. ضیاء خطاب به او گفت: دوست نداشتیم گریه شما را ببینیم.

تا به حال ۱۰ بار مرده‌ام

ارجمند هم پاسخ داد: عیبی ندارد خوب است. کل نفس ذائقه الموت. این تنها حقیقت ممکن است. کسانی که کار هنری می‌کنند با مرگ اخت هستند. من تا به حال ۱۰ بار مُردم و مرگ را مزه‌مزه کردم و سعی کردم آن را منتقل کنم. مرگ برای ما تجربه شده است.

وی ادامه داد: امروز خیلی به من فشار آمد. برادرم را می‌دیم که نمودار پشت سر او مدام کج و کوله می‌شد. عدد‌ها نمی‌آمدند تنفسش خوب نبود. مثل شهری که فرو می‌ریزد… همینطور او را نگاه کردم تا وقتی که تمام کرد.

عموی برزو و بهار ارجمند گفت: از همین جا به برزو و بهار پیام می‌دهم آن راهی را که پدرشان دوست داشت ادامه بدهند، خودشان را سالم و سلامت نگه دارند و این راه را طی کنند. انوش کمک همه بود. او در مقطعی در کلاس بازیگری هم درس می‌داد. اما کار‌هایش زیاد شد و نتوانست ادامه دهد. پری صابری کارگردان او دیروز ناباورانه به من زنگ زده بود و می‌گریست.

گر پیش منی چو بی‌منی در یمنی

این بازیگر تصریح کرد: رسالت ما این است که باید بتوانیم مثل چراغ‌هایی که کنار دریا هستند کشتی‌ها را به ساحل هدایت کنیم. برادرم اینگونه بود. برادرم بدون هیچ گونه شعار بدون‌های و هوی و منم منم کار می‌کرد. همین امروز بخشی از حرف‌های او خطاب به جوانان در تلویزیون پخش شد که او به جوان‌ها توصیه کرده بود مردمان بزرگ این سرزمین را بشناسیم. این بزرگ‌ترین راهنمایی بود که او کرد و ما باید این توصیه را گوش بدهیم.

ارجمند در ادامه شعری را که برای برادرش سروده بود، خواند و در ادامه خطاب به برادرش گفت: گر در یمنی چو با منی پیش منی، گر پیش منی چو بی‌منی در یمنی.

سریال امام علی (ع) دیگر تکرار نشد

وی در پاسخ به سوال ضیاء درباره ماندگاری سریال امام علی (ع) تا امروز، اظهار کرد: امام علی (ع) سریالی که دیگر تکرار نشد. اثری بود که با دل و ایمان سرو کار داشت. مردم حقیقت اسلام را در تشیع دیدند و به نظرم رفتار امام علی (ع) نشأت گرفته از رفتار پیامبر اعظم است. بین حرف و عمل او یک مو فاصله نبود. این موضوع باعث شد ما که نزدیک‌ترین منطقه به حکومت علی (ع) را داشتیم، او را به عنوان مظهر و نمونه این مذهب بپذیریم.

ارجمند تأکید کرد: حاصل تشیع علی (ع) به عنوان الگو است. اما اینکه ما چقدر از این الگو پند می‌گیریم بماند. معدودند کسانی که می‌پذیرند باید علی (ع) الگو باشد. وقتی سریال امام علی (ع) ساخته شد، در دل همه برای اولین بار چیزی وجود داشت. من بعدا با‌‌ همان گروه کار مذهبی کردم اما آن انرژی بینمان نبود. به لطف علی ابن ابی طالب چنین اتفاقی افتاد. به قول نویسنده و کارگردان و دیگران، در سریال ما علی (ع) مظلوم واقع شد. اما سریالی شد که نظیر ندارد.

لوندی‌هایم را گذاشتم برای علی ابن ابی طالب

بازیگر نقش مالک اشتر یادآور شد: ما با اعتقاد کار کردیم. خود من اصلا قرار نبود بازی کنم و به خاطر نمی‌آورم چه می‌کردم. در بسیاری از فیلم‌ها دنبال تمهیداتی هستم و برای بازی نقشه می‌کشم اما در این فیلم خودم را به قلبم و اعتقاداتم سپردم. در لوکیشن‌ها مثل شهرک دفاع مقدس، بندرعباس، پیشوا ورامین همواره احساس می‌کردم علی ابن ابی طالب یک گوشه ایستاده و مرا می‌بیند و من سعی کردم همه لوندی‌هایم را برای او انجام دهم و برای او بازی می‌کردم. البته این را بعد از ۱۰ سال گفتم. بقیه هم همینطور بودند نه فکر پول بودیم نه چیز دیگر. همه می‌خواستیم عرض ارادتی به علی (ع) داشته باشیم.

وی ادامه داد: از سیدمیرباقری تا محمد بیک‌زاده که تهیه کننده بودند تا سیروس مقدم که به عنوان برنامه ریز حضور داشت همه آماده بودیم برای عرض ارادت به امیرالمومنین. بازی‌های درخشان علی آزاد یا مهدی فتحی به یاد ماندنی است. همگی دینی داشتیم که باید ادا می‌کردیم. در میان ما زنده یاد فتحی به باور غریبی رسیده بود. یک بار به او گفتم شما خیلی خوب بازی کردی گفت نه من عالی بازی کردم.

انوشیروان با دست و پای شکسته بازی کرد

ارجمند تصریح کرد: این موضوع خیلی اهمیت دارد تا اینکه شما به خاطر دستمزد کار کنی اما هدف در جان ما نشسته بود. برادرم دستش شکسته بود و باید صحنه‌ای را بازی می‌کرد که آب را به اردوگاه علی بسته بودند. او با دست چپ شمشیر کشید و بازی کرد. من می‌دانستم چه دردی دارد، حتی پایش به بند چادر گیر کرد و پایش هم شکست. اما به کارش ادامه داد.

وقتی مردم با دیدنم یاد علی (ع) می‌افتند باید آبرودار باشم

وی افزود: خاصیت این سریال که نمی‌دانم از کجا آمد این است که بعد از ۲۰ و چند سال آن انرژی و گرما هنوز مثل کوره بیرون می‌زند. زندگی برایم دشوار می‌شود وقتی در خیابان راه می‌روم و هرکسی که نگاهم می‌کند یاد علی (ع) می‌افتد. انگار دیوارهای جهان به تو فشار می‌آورد و منگنه‌ات می‌کند در راهی که همین طور باید بروی. وقتی کسی تو را می‌بیند و یاد او می‌افتد به خودت می‌گویی باید آبرودار باشی و نگذاری باور کسی خدشه دار شود. این حس از چهار طرف تو را می‌چلاند. من از اینکه در این منگنه، محدودیت و فشار هستم لذت بردم. می‌دانم با نیت خیر مرا در این وضعیت قرار داده‌اند و خیلی هم صدمه دیدم اما هرکه در این راه مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند.

باید در مهمانی باشی تا نقش بگیری

این بازیگر پیشکسوت در پاسخ به سوال ضیاء درباره کم‌کاری در سینما گفت: متن قابل قبولی نمی‌بینم. البته به هر حال سینما شرایط ویژه‌ای دارد، باید در مهمانی باشی، با برخی رفیق باشی، باید درشت‌تر از چیزی که دوست دارند حرف نزنی و حقیقت را نگویی.

درباره سینما افشاگری می‌کنم

وی تصریح کرد: من دوهزار خاطره از این سینما دارم که تا قبل از روزی که بمیرم آن‌ها را چاپ می‌کنم تا روزی می‌نویسم که سنگین‌تر از قلم نمی‌توانم دستم بگیرم. باید برای نسل آینده افشاگری‌هایی درباره سینما انجام بدهم. چون فکر می‌کنم نسلی که می‌آید باید حقایقی را در این باره بداند. من حقیقت را می‌گویم. به قول مالک اشتر؛ از علی آموخته‌ام بی‌کینه شمشیر بزنم.

ارجمند تأکید کرد: خیلی از آدم‌ها هستند حتی در مدیریت سینمای ما، اگر بخواهند کارگردان کنند این اعتماد به نفس در خیلی‌ها مُرده. دوست دارند کوتاه‌تر از خودشان را بیاورند حتی از هم قد‌هایشان هم می‌ترسند. اما من به فیلمی آره نمی‌گویم اما اگر بگویم دیگر تمام است. آنهایی که با من کار کرده‌اند می‌دانند من مطیع کارگردان کار کردم اما هرگز حاضر نشدم پای نقش خیلی کار‌ها را در این رابطه در دفا‌تر انجام دهم. کم می‌خورم گرد می‌خوابم اما زیر بار نمی‌روم.

طلبکار کسی نیستم

بازیگر سریال «ستایش» ادامه داد: من از خودم هیچی ندارم و در خانه زنم زندگی می‌کنم. اما طلبکار هیچکس نیستم. سه تا بچه دارم هر کدام سه دفعه دانشگاه رفتند. از کسی طلبکار نیستم. اما وقتی راهبندان سر راهم ایجاد می‌کنند دیگر نمی‌شود… تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس..

در ادامه در آیتمی گفتگو با همسایگان ارجمند پخش شد و همسایه‌ها او را فردی خوش رفتار و متواضع معرفی کردند.

نمی‌دانم بین ما هنرمندان کفر است

پس از این، ارجمند در سخنانی گفت: من به خاطر چیزهای بیخودی عصبانی نمی‌شوم. جهل مرا عصبی می‌کند، اینکه وقتی کسی چیزی نمی‌داند اما اصرار دارد به من بگوید می‌داند. نمی‌دانم در بین ما هنرمندان کفر است! همانطور که سقراط با آن همه دانش گفت نمی‌دانم. نمی‌دانم مام بلندی است که صعود به آن خیلی سخت است. آن کسی که کم می‌داند اما فکر می‌کند همه علوم جهان‌‌ همان چیزی است که می‌داند این یعنی جهل و مرا عصبانی می‌کند. ممکن است بازیگری کنار من باشد با ملاطفت و دوستی این موضوع را به او گوشزد کنم. قبلا برافروخته می‌شدم اما دیدم نه من موظم یک بار بگویم. سعدی با این بیت نجاتم داد: من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال.

وی در پایان سخنانش اظهار کرد: صحبت‌های پایانی من این است که مردم ایران قدر هنرمندان درجه یکشان را می‌دانند. آنقدر برای من پیام تسلیت آمده که دیگر تلفن همراه من جا ندارد. من دست مردم ایران را می‌بوسم و همیشه گفته‌ام که نوکر مردم هستم. من سه شعار در زندگی دارم. یک عبودیت خداوند دو نوکری مردم سه خدمت به فرهنگ سرزمین.